loading...
پایگاه جامع شناخت بهائیت
سید مصطفی احمدی بازدید : 96 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

تبلیغ و فعالیت بهائیان در دو نقطه این کره خاکی ممنوع است؛ یکی فلسطین اشغالی (اسرائیل) و دیگری ایران که به اختصار درباره ممنوعیت هر یک خواهیم نوشت:

 

۱. اسرائیل: بهائیان نه تنها حق فعالیت و تبلیغ در فلسطین اشغالی را ندارند، بلکه محدودیت رفت و آمد به آن جا را هم دارند. بهائیان نمی توانند هر موقع که خواستند به فلسطین اشغالی سفر کنند و هر اندازه که خواستند، بمانند؛ بلکه بر اساس توافقنامه ای که با رژیم جعلی – صهیونیستی اسرائیل دارند، بهائیان نه تنها حق تبلیغ ندارند، بلکه باید رفت و آمد و جمعیتشان در فلسطین اشغالی کنترل شده باشد و از یک حد نصابی بالاتر نرود.

 

بر این اساس شوقی افندی، صادق آشچی را از بهائیت طرد می کند، زیرا او بدون اجازه به فلسطین اشغالی سفر می کند. شوقی در طردنامه صادق می نویسد: «این شخص بد اخلاق و پست ‏فطرت، اخیراً مخالف دستور این عبد، مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته. ‏تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید. به والدش صریحا اظهار و ‏انذار نمایند، مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است!». آن چنان که از این نامه روشن است، صادق تنها به جهت مسافرت به سرزمینی که همه مقدساتشان در آنجا خاکند، از گروه بهائیان اخراج می شود و دیگر حتی حق گفتگو و دیدار خانواده اش را نیز ندارد. این کار بهائیان گوشه ای از آزادی و الفت و محبت، تحری حقیقت و ترک تعصب و … از تعالیم دوازده گانه بهائیت است.

 

لازم است بدانید که بهائیان هیچ گاه حق ندارند یک یهودی صهیونیست را به بهائیت فرابخوانند. آنان هیچ حقی از آب و خاکی ندارد که همه مقدساتشان را در آن به خاک سپرده اند.۱

 

بیت العدل نیز که رهبر بهائیان کنونی است، بهائیان را از تبلیغ بهائیت برای صهیونیست ها باز می دارد که جا دارد یک سئوال از آنان بپرسیم: «هیچ دینی حق ندارد حتی انسانی را از هدایت بی بهره سازد، شما که خود را هدایتگر عالمیان می خوانید، به چه حقی صهیونیست ها را از هدایت خود محروم می کنید؟» تازه بیت العدل آنها را از هدایت خود که هیچ از هدایت پیروانش نیز محروم می کند.۲

 

۲. ایران: آری فعالیت و تبلیغ بهائیان در ایران نیز ممنوع است، البته به چند دلیل:

 

أ. بر اساس تعالیم اسلامی که دین رسمی ایران است، بهائیان کافر شناخته می شوند و مسلکشان ضاله است، از این رو تبلیغشان سبب ضلالت و گمراهی است.

 

ب. بهائیان جاسوسان اسرائیل هستند، چون بیت العدل مجبور است برای تأمین امنیت و نیازهای مالی خود، پیروان خود را در این کره خاکی پراکنده کند و برای اسرائیل و سرویس های جاسوسی آنها خبر و آن چه که نیاز دارند، جمع آوری کند؛ از این رو دلیل پراکندگی بهائیان در سراسر دنیا نیز روشن می شود.

 

ج. با وجود آن که یکی از تعالیم دوازده گانه بهائیت ترک تعصبات است، اما آنان نسبت به ایران تعصب خاصی دارند و ایران را ارض مقدس و کشور موعود می دانند؛ یعنی همان اندیشه صهیونیستها درباره فلسطین.

 

بر این اساس هر یک از ادله فوق، به تنهایی دلیلی بر ممنوعیت فعالیت بهائیان در ایران است، زیرا ایرانیان نه می خواهند که یک مسلک انحرافی را پرورش دهند و نه می خواهند که اسرارشان بر بیگانگان فاش شود و جاسوس بپرورانند، نه می خواهند به سرنوشت فلسطینیان مظلوم گرفتار شوند، زیرا بهائیان در طول تاریخ نشان داده اند که برای رسیدن به اهدافشان، حاضرند هر کاری انجام دهند. آری، عزیه خانم چشمه ای از رفتار بهائیان با دشمنان خود را در کتاب تنبیه النائمین خود آورده است که بهاء الله چگونه انسانها را از سر راه خود بر می دارد، پس بهائیان نیز در عملکرد، کمی از صهیونیست ها ندارد، هر چند در ظاهر خوش رفتار و خوش گرفتاری نشان می دهند، ولی در عمل با پنبه سر می برند، همان گونه که در سیره عملی بهائیان زمان پهلوی به خوبی دیده می شود.

 

با توجه به این ادله، علت ممنوعیت فعالیت بهائیان در ایران روشن می شود، زیرا غیر از فرق ضاله ای چون بهائیت، همه ادیان الهی در ایران آزادند، مراسم های مذهبی خود را می گیرد و در دانشگاه ها تحصیل می کنند و در ادارات به کار و فعالیت مشغولند و … و هیچ ممنوعیت حکومتی برای فعالیتهای خود ندارد.

 

پانوشت:

۱. بدیع، ص ۴۱ – ۴۲.

۲. پیام ۲۹ جون ۱۹۹۵ بیت العدل.

سید مصطفی احمدی بازدید : 84 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

آکادمی موسیقی تلویزیون بهایی «من و تو» که هر ساله در قالب مسابقه خوانندگی برگزار می‌شد، امسال برگزار نمی شود تا از نقد مخاطبان در أمان مانده و افتضاحات اخلاقیش به دست فراموشی سپرده شود.

 

در سال‌های گذشته، افرادی به عنوان خواننده برگزیده از سوی بینندگان معرفی می شدند که بعدها زمزمه تبانی آن افراد با عوامل تلویزیون من و تو شنیده شد.

 

سال گذشته  نیز تجاوز «تیام بصیر» از عوامل من و تو به یکی از دختران برگزیده سال و خودکشی این خواننده، توسط پریسا سحرخیز -مجری جدا شده از من و تو- افشا شد و یک رسوایی بزرگ برای شبکه بهائی من و تو به ارمغان آورد.

 

هرچند بعد از افشای این خبر، دختر مورد نظر، با تهدید و تطمیع باند من و تو در برابر دوربین قرار گرفت و اصل ماجرا را به صورت تصنعی تکذیب کرد و بعد دست به خودکشی زد؛ اما تجاوز رها اعتمادی [اعتماد] گرداننده اصلی برنامه آکادمی و یکی از تصمیم‌گیران من و تو، به پسربچه ۱۱ساله و دستگیری وی به جرم قاچاق مواد مخدر، افتضاح دیگر این آکادمی بود که لکه ننگی بر پیشانی این شبکه شد.

 

اعتمادی از عوامل میدانی فتنه ۸۸ بود که یک بهایی دو آتشه به حساب می‌آید. پدر وی حسن اعتماد دبیر اتاق خبر «من و تو» است و برادرش نیز، آشپز دربار پهلوی بوده است.

 

آکادمی موسیقی تلویزیون من و تو، به دامی برای دختران علاقه‌مند به موسیقی در خارج از کشور تبدیل شده بود. دامی که سردمدارانش کیوان و مرجان عباسی، صاحبان من و تو  هستند و باند قاچاق دختران به کانادا و آمریکا را نیز اداره می کنند.

 

گفتنی است تلویزیون بهایی «من و تو» افشاگری کیهان را عامل اعتراض به آکادمی همجنس بازان اعلام کرده است!

سید مصطفی احمدی بازدید : 76 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

 

هرمان رومر، بابیه و بهائیت را ثنویت‌گرا و دارای ساختاری فرقه‌ای و خرد ستیز می‌داند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است.

هرمان رومر (Hermann Roemer) متکلّم روحانی پروتستان، در هشتم جولای ۱۸۸۰ در اشتوتگارت آلمان متولد شد. رومر بین سال های ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۲ در دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه های توبینگن و هال به تحصیل پرداخت و از محضر اساتید به نامی چون پروفسور هرینگ، هگلر، هول، کالر، رایشله، اشلاتر و زیبولد بهره برد. پس از پایان تحصیلات در کسوت استاد الهیات در شهر باسلر به فعالیت های دین پژوهی مشغول شد و در سمینارهای دین شناسی پروتستان در اشتوتگارت به فعالیت پرداخت. در همان دوران به پیشنهاد دانشکده الهیات توبینگن، ریاست سمینارهای تخصصی و پژوهشی انجیلی را نیز بر عهده داشت.

هرمان رومر، خود در بیان اهداف تحقیقاتی خویش خاطر نشان می‌کند که “در سال ۱۹۰۷ شاهد تأسیس انجمن بهائیان اشتوتگارت بودم و همواره نیاز به یک پژوهش عملی، جهت پاسخگوئی به تبلیغات بهائیت در آلمان را احساس می‌کردم.” بدین منظور رومر کتاب خود تحت عنوان “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” را تألیف کرد. کتاب او “Die Babi- Behai, Eine studie zur religionsgeschichte des Islams” در واقع، رساله دکترای او بود که در سال ۱۹۱۱ به دانشکده عالی فلسفه دانشگاه توبینگن ارائه شد. این کتاب اولین اثر او درباره بابیت و بهائیت نبود؛ وی در سال ۱۹۰۸ مقاله ای در نقد بهائیت (۱) و در سال ۱۹۱۰ به دنبال تحقیقاتی در خصوص تاریخ تبلیغات مذهبی در آلمان، مقاله ای تحت عنوان “تبلیغات مذاهب آسیایی در مغرب زمین” را به رشته تحریر درآورد (۲).

در سال ۱۹۱۲ چاپ مشابهی از کتاب رومر تحت عنوان “بابیت و بهائیت، آخرین فرقه منشعب از اسلام Die Babi-Behai ” The latest Mohammedan sect ” منتشر شد.

آثار رومر، اولین آثار عمده در موضوع بابیه و بهائیت بود که در آلمان منتشر می شد؛ و علاوه بر مطالعات تاریخی، حاوی تحقیقات گسترده ای در نقد و بررسی تعالیم بابی و بهایی نیز بود. محور اصلی کتاب “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” بررسی اصول بنیادی تعالیم بابی و بهایی در شناخت خدا، مظهریت، مقام انسان و رستگاری بود. آثار او در نقد و بررسی فلسفی و کلامی تعالیم بابیت و بهائیت، بصورت قابل توجهی از سبک و اندیشه های “ایگناز گولدزیهر” تأثیر پذیرفته بود.

از جمله منابع تحقیقات کتاب رومر آثار گوبینو، براون، گویارد، نولدکه، هوآرت، اوئن هایم، گولدزیهر، نیکولا، نیکلسون، کبلر، کرمر، ریشتر، اولد نبرگ، زیبولد، اشراینر، زیلر و نیز آثار مؤلفان بهایی و گزارش مسیونرهای مذهبی از ایران است. کتاب رومر، همچنین مورد استناد و استفاده محققان بسیاری قرار گرفته است: از جمله پژوهشگرانی که از کتاب رومر در تحقیقات و تألیفات خود در سطح گسترده ای استفاده کردند عبارتند از: روزنکرانتس، فلاشه ، پل شورلن، ریچارد شافر، فیچیکیا.

نیکولا توفیق از محققان برجسته بهایی آلمان در کتاب ” DER information als method ” بیان می کند که اثر رومر، سند منحصر بفردی از دوران خود در اروپای آلمانی زبان می باشد و بی تردید واجد اهمیت تاریخی است و از آن می توان به عنوان مأخذ مستقیم مطالعات بابی و بهایی استفاده کرد.

کتاب هرمان رومر شامل چهار فصل و دو ضمیمه است که فصل اول آن، طولانی ترین بخش کتاب را تشکیل می دهد.

نویسنده در این فصل به مباحثی پیرامون آغاز جنبش بابی تا مسئله جانشینی علی محمد باب می پردازد. در این فصل، رومر موضوعاتی چون پایه گذاری بابیت در شیخیه، توصیف مقام باب به عنوان شیعه کامل در آراء شیخیه، بررسی تاریخی تمایلات صوفی مآبانه در بابیه، رخنه تعالیم کابالیستی در بابیه، بررسی نگرش بابیه در مورد پیامبری، کاربرد تأویل در آثار بابیه و عنصر سیاسی در آن نهضت را مطرح می کند. فصل دوم کتاب، معطوف به بررسی نقش رهبری میرزا حسینعلی نوری در تغییر شکل جامعه بابی به بهائی در دوره اقامت او در بغداد و اِدِرنه است. در این بخش، نویسنده به بررسی مباحثی چون بررسی آثار او در بغداد، تأثیرپذیری اش از صوفیه، الواح و مکتوبات او و موقعیت داخلی و خارجی جامعه بابی می پردازد.

فصل سوم کتاب نیز به نحوه شکل گیری بهائیت در عکّا و نقد برخی احکام بهائیت و موضوعاتی چون شکل گیری کتاب اقدس، حقوق جزاء در بهائیت، بررسی آثار حسینعلی نوری در عکا، شکل گیری و تحولات فرقه در ایران و ارتباطات بهائیان با ایران اختصاص دارد. نویسنده در فصل چهارم کتاب به رهبری عبدالبهاء تا سال ۱۹۰۸ می پردازد و مباحث سیاسی ـ تاریخی بهائیت را در ذیل عناوینی چون عباس افندی، رهبر فرقه و نقش آن در توسعه بهائیت، عباس افندی و تعالیم فرقه ای، تبلیغات بهائیت در اروپا و آمریکا، عملکرد عبدالبهاء در انقلاب مشروطیت ایران را مطرح می کند.

نویسنده در ضمیمه اول کتاب به بررسی قرابت معنایی میان فرق و مذاهب می پردازد و تأکید اصلی را بر نزدیکی میان فرقه بکتاشی و بابیه و بهائیت قرار می‌دهد. رومر این قرابت معنایی را در مباحثی چون اشارات تمثیلی مذاهب، ظهور خداوند در مقاطع زمانی و مسئله حلول جستجو می‌کند. ضمیمة دوم کتاب هم اختصاص به جریانات مشابه در جهان اسلام و هند دارد و دراین ارتباط نویسنده به بررسی خاستگاه و اهداف فرقه، ریشه صوفی گری، بررسی فرقه احمدیه و مقایسه آن با بابیه و بهائیت می‌پردازد.

 

نظری اجمالی بر محتوای کتاب:

رومر در اثر خود به گرایشات شبه عرفانی و صوفی مآبانه بهائیت اشاره می کند و معتقد است که بهائیت گیاهی دریایی است که در باتلاق جهان صوفی گری رشد و نمو کرده است. او معتقد است که “بهائیان با تمایلات و گرایشات صوفی مآبانه از عبدالبهاء بُت دیگری ساخته اند که در لباسی امروزی نمایان شده است.” (۳) به اعتقاد او بهائیت مسلکی درویش مآب است و تنها به لطف تقارن با جنبش های فرهنگی تجددگرای خاورمیانه بوده است که لباسی مدرن برتن کرده و می کوشد تا پیوندهای خود را با سایر حلقه های تصوف پنهان نماید. رومر، گرایشات شبه عرفانی بهائیت را بسیار عمیق و گسترده می داند و معتقد است که نگرش بهاء الله در لوح حکمت به فلاسفه، نگاهی سطحی است. به علاوه، تعبیری که برای فلاسفه بکار برده است (تئوزوفیست یا عارف) نشان می دهد که او فلسفه را با عرفان یکی می پنداشته و شناخت درستی از تفاوت آنها نداشته است.(۴)

رومر، بابیه و بهائیت را گنوسی، ثنویت‌گرا و دارای ساختاری فرقه‌ای و خرد ستیز می‌داند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است. او معتقد است که تعالیم بهائیت نسبت به شناخت خدا، مظهریت، مراتب صدور و فیض، همه از نوعی تلقی نوافلاطونی و گنوسی تأثیر پذیرفته‌اند. (۵)

رومر در بررسی سفر تبلیغاتی عبدالبهاء به آمریکا، بهائیت در آمریکا را صوفی گری آخر الزمانی ـ آپوکالیپتیک ـ معرفی می‌کند که حسینعلی نوری در نزد آنان مسیح باز گشته یا حتی خود خدا، جلوه می‌کند. او معتقد است که بهائیت در فرانسه، خاستگاه یهودی دارد بطوری که دریفوس یهودی، نقش بسیار مهمی را در سفر عبدالبهاء به پاریس ایفاء کرد و تشکیلات جهانی “آلیانس ـ اسرائیلیت” به واسطه کمک های همه جانبه خود به یهودیان در شرق، تبدیل به پلی برای نفوذ بهائیت به فرانسه شد. رومر به علاوه تأکید داشت که یهودیان ایرانی در داخل ایران، برای به چالش کشیدن اسلام، فرقه بهائیت را متحد خود یافته و هم پیمان خویش تلقی می‌کردند. (۶)

از دیدگاه هرمان رومر، در جریان انقلاب مشروطیت ایران، بهائیت با شعار جهان وطنی آرمان گرایانه و غیرواقعی خود به علائق ملی و منافع ایرانیان خیانت کرد. در این ارتباط، رومر اشاره می کند که “عباس افندی، عملاً بر ضد نهضت مردم سالاری ایرانیان دسیسه کرد و با دیپلمات های روسی و انگلیسی سازش و تفاهم داشت” به گونه ای که به بهائیان شهرهای تهران و تبریز، به شدت توصیه کرده بود که از محمدعلی شاه جانبداری کنند و به علاوه آنها را از شرکت در نهضت مشروطیت ایران نیز بازمی داشت. رومر همچنین تأکید می کند که با پیروزی انقلاب مشروطه، نادرستی ادعای عباس افندی که برای محمدعلی شاه، حکومتی طولانی و خوشایند را پیشگویی کرده بود، بر همگان روشن شد. رومر با یادآوری فشارهای وارده از سوی روسیه و انگلستان به ایران و اتحاد آن دو قدرت در تقسیم خاک آن به دو حوزه نفوذ در ۱۹۰۷ بیان می‌دارد که روابط عبدالبهاء در عکاء با ارتش های خارجی و کارگزاران آنها در ایران، چیزی جز یک خیانت بزرگ به کشور ایران نبوده است. (۷)

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 76 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (1)

بهاییت                                                                                                                                                    درسال های دور که ایران تحت استعمار انگلیس بود.مردی بنام سید علی محمد باب زندگی می کرد او برای ریشه کن کردن اسلام دینی بنام بهاییت را درست کرد باب اول خود را یار امام زمان و بعد امام معرفی کرد آن ها در حال حاضر باب را ستایش می کنند در دین بها غسل و تیمم وجود ندارد. و برای وضو باب می گوید ( بر دست و صورت آب بکشید یا 5 مرتبه بگویید بسم الله طاهرا و طاهر). آن ها فقط کسی که بهایی نباشد را نجس می دانند. باب می گویید زنان در حجاب آزادند . حیفا در اسراییل شهر مقدس آنان است.آنها گوشت خوک خورده و با سگ بازی می کنند وحتی کار کثیف استمنا را جایز می دانند حتی باب می گوید ( حللال شد بر شما آنچه را در خواب دیدید یا با مالیدن استمنا کنید)و می گویند چیزی که از سگ بیرون می آید نگذرید آن ها ازدواج با همجنس حلال دانسته همانطور که در شبکه بهایی ها (manoto1) دو مرد همجنس ازدواج کردند چون در اول 19نفر دور باب را گرفتند بها 19 را مقدس توصیف کردند آنها ماه رمضان را 19 روز قرار داده ومی گوید اگر معلمی چوبی بر بدن کودکی زد 19روز زنش براو حرام می شود واگر زن نداشت 19 مثقال طلا بدهد در آکادمی ( گ.گ.ش) .زنی را به عنوان مسلمان که شوهری مسیحی داشت و اسلام را خراب کردنند چون مراجع عظام حرام می دانند . سید مصطفی احمدی وباتشکر از همه کسانی که مارا یاری نموند

سید مصطفی احمدی بازدید : 79 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای سعادت و رستگاری برای آنان دارند.

در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسی های به عمل آمده و اعلام محققان و صاحبنظران تاریخی، جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان(عج) تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود. با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:

 

پیدایش فرقه بابیه:

 

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت و در سلک طلاب علوم دینی درآمد. ریاضت و گوشه گیری و چله نشینی رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی اش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.

بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند.پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).

پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته است. از اینرو برای تغییر روحیه او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او بود. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به لاطائلات او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده است . در اینجا لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت. اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.

باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر(سیاستمدار شایسته وبالیاقت تاریخ ایران) تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.

پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.

بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.

میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد.وی که معروف به  بهاءالله است مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکا در فلسطین اشغالی درگذشت.

پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را به عهده گرفت. او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. عبدالبهاء از دولت وقت انگلستان لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تداوم بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمارساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان الواح وصایا از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.

در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت به دلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت ودر همانجا مدفون شد.

پس از مرگ شوقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.

اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار انتخاب می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهائیت می پردازند.

سید مصطفی احمدی بازدید : 70 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

قانون زوجيت، قانوني عمومي و همه گير است و از اين رو، مي توان ادعا نمود كه اين قانون از روزگاران قديم با آفرينش انسان بوده و هر قوم و ملتي براي خود نكاحي داشتند، و قوانين و ضوابطي را در رابطة با آن، مورد توجه قرار مي دهند. فرقه بهائيت نيز براي طر فداران خويش ضوابطي براي نكاح وضع نموده است.

1. سيد علي محمد باب در باب 15 از يك 8 بيان گفته است: بر هر شخصي واجب است، ازدواج كند، تا نسلي از او باقي بماند كه موحد و خداپرست است، و بايد در اين راه جديت نمايد، و اگر ظاهر شود كه در يك طرف مانعي از ظهور ثمره است، حلال مي شود بر اينكه اذن بدهد بر ديگري تا به وسيلة ديگري ايجاد ثمره كند، و جايز نيست ازدواج كردن با كسي كه در دين «بيان» نيست.[1] از اين عبارت استفاده مي شود كه ازدواج براي بقاء نسل واجب است و اگر اين امر حاصل نشود، زن مي تواند در صورت بچه دار نشدن از شوهرش، با مرد ديگر آميزش كند تا بچه دار شود.

در كتاب «گنجينة احكام» (ص 136) از قول بهاء الله نيز نقل مي كند كه: ازدواج عبارت است از اين كه بعد از رضايت مرد و زن و رضايت پدر و مادر آن دو، در محلي از اتقياء حاضر شوند، و خطبة عقد را به كمال روح و ريحان تلاوت نمايند.[2] و در كتاب «اقدس»، ميرزا حسين علي نوري مي گويد: ازدواج در كتاب «بيان» به رضايت طرفين محدود بوده، ولي ما مي خواهيم دوستي و اتحاد برقرار باشد، لذا آن را بعد از رضايت طرفين مشروط به اذن پدر و مادر مي دانيم تا كينه و عداوتي ميان مردم حاصل نشود، ما مقاصد ديگري هم در اين حكم داريم و اين كار مطابق قضاء واقع شد.[3] خطبة‌ عقد نكاح در مسلك بهائيت به صورت زير است:

هنگامي كه دختر و پسر به سن بلوغ شرعي (15 سال) رسيدند، مي توانند از همديگر خواستگاري كنند ولي قبل از تمام شدن 15 سال چه از ناحية دختر و چه پسر خواستگاري جايز نيست. و در رابطة با مدت شرعي ميان خواستگاري و اجراي عقد نكاح معتقدند كه اين مدت نبايد بيش از 95 روز باشد.[4] و پس از وقوع خواستگاري زن و مرد در محلي براي اجراي عقد نكاح حاضر مي شوند و مهريه را تعيين مي كنند، چون بدون آن، دامادي تحقق نمي پذيرد، سپس عقد نكاح را كه عبارت از «دو جمله» است مي خوانند. مرد بگويد: همة ما براي خدا هستيم و از خدا راضي مي باشيم (انّا كلّ للّه راضون.) و زن نيز بگويد: همة‌ ما براي خدا هستيم و از خدا راضي مي باشيم. (انّا كلّ للّه راضيات.)

و يا طبق گفتة «بيان» در (باب 7 از 1/6) هر دو بگويند: من پروردگار آسمان ها و زمين هستم. و پروردگار هر چيزي كه ديده مي شود و هر چيزي كه ديده نمي شود و پروردگار عالمين هستم. (انا الله ربّ السموات و ربّ الارض ربّ كلّ شي ربّ ما يري و رب ما لا يري رب العالمين.) و بعد از آن قبالة نكاح را بنويسند و امضاء كنند تا ميان آنها وثيقه باشد. و در ضمن نبايد ميان اجراي عقد و زفاف بيشتر از يك روز فاصله انداخته شود.

2. مهريه در مسلك بهائيت از جايگاه مهمي برخوردار است، بگونه اي كه بدون ذكر مهريه، عقد باطل است. به عقيدة بهائيان مهريه بايد در مجلس عقد با حضور شهود از طرف زوج به زوجه به صورت نقد پرداخت گردد. و مقدار آن بنابر دستور «ميرزا حسين علي نوري» چنان كه در اقدس (ص 19، سطر 2) تصريح كرده است: براي شهري ها 19 مثقال طلاي خالص، و براي روستائيان 19 مثقال نقره مي باشد. و اگر بخواهند بيشتر از آن قرار دهند بايد 19 تا 19 ترقي كنند تا 95 مثقال و نمي توانند تجاوز كنند، اگر قيراطي از 95 بالا رود و يا از 19 مثقال كمتر شود جايز نيست.[5]

3. مسالة‌ طلاق در مسلك بهائيت، بهاء در اقدس (ص 20، س 2) مي گويد: اگر ميان زن و مرد كدورتي حادث شد، مرد نمي تواند زن خود را طلاق دهد و بايد يك سال صبركند و ممكن است در اين مدت رائحة دوستي و مهرباني در ميان آنها استشمام بشود و چون يك سال گذشت، مانعي ندارد طلاق بدهد.[6] از عبارت مذكور استفاده مي شود كه اگر مرد عزم طلاق زنش را داشته باشد بايد 19 ماه كناره گيري نمايد، اگر در خلال اين مدت پشيمان گرديد، و از عزم خود منصرف شد، به همان حال باقي خواهند ماند، و گرنه بعد از انقضاء 19 ماه طلاق مي دهد، و هنگامي كه طلاق واقع شد، ديگر رجوع به زوجة‌ طلاق داده شده جايز نيست تا 19 روز بگذرد و بعد از آن مي تواند رجوع كند و هر زني را مي شود 19 مرتبه طلاق داد و سپس حرام ابدي مي شود. و چيزي كه قابل توجه است آنست كه، طلاق در نزد بهائيان به دست زن و مرد داده شده، و صيغة خاصي هم ندارد بلكه صيغه اش همان انقضاي يكسال است. اگر انقضاء سال حاصل شود، جدائي ميان زن و مرد به خودي خود حاصل مي گردد بي آنكه حضور شهود عدلين هم لازم باشد.[7]

4. بهاء در كتاب اقدس گفته است: خداوند ازدواج موقت را حرام كرده است در اين دورة‌ پاك، مردم از هوي پرستي منع شده اند تا متلبس به لباس پرهيزگاري باشند و هم چنين ازدواج با بيش از دو زن حرام كرده ولي خدمت گرفتن دختر باكره را حلال و بي عيب دانسته است. به همين دليل، بهائيان ازدواج شرعي و قانوني با بيش از دو تن از زنان را مباح نمي دانند، اما ارتباط حرام را جايز مي شمارند.[8]

5. از نظر اسلام ازدواج با 9 گروه از زنان آنها حرام است، ولي در مسلك بهائيت فقط يك گروه حرام مي باشند و آن گروه تنها زنان پدران است. بهاء الله (ميرزا حسين علي نوري) در كتاب اقدس (ص 30، سطر 10) اظهار مي دارد: من براي شما ازدواج با زنان پدرانتان را حرام كردم و از ذكر حكم پسران حياء مي كنم.[9] و به همين دليل، هيچ يك از بزرگان بهائيت چه شوقي افندي، چه عبدالبهاء و پسرش عباس، در كتابهايشان به غير از حرام بودن نكاح زنان پدران، كسي را از نزديكان، چه خواهران، و چه دختران آنها، و چه دختران برادران، و چه عمه ها و خاله ها، و چه مادراني كه انسان شير آنها را خورده (مادران رضاعي) و خواهران رضاعي، مادر زن، جمع كردن ميان دو خواهر در زوجيت و... متعرض نشده اند، تا جايي كه عباس عبدالبهاء فتوي به حلال بودن ازدواج با نزديكان مي دهد و مي گويد:

مادامي كه بهائيون ضعيف و در قلت هستند نكاح نزديكان از زنان حرام نمي باشد، تا اينكه بهائيت تقويت شود و تعدادشان فزوني پيدا بكند.[10] و لذا محمد فاضل در كتاب «الحراب في صدر البهاء و الباب» به نقل از محمد مهدي خان صاحب كتاب «مفتاح باب الابواب» تصريح مي كند: حتي ازدواج با زناني كه در نزد يهوديان و مسيحيان حرام بوده، بهائيان تجويز كردند. و جلال الدين شمس در تعليقي كه بر قول بهاء در كتاب اقدس زده مي گويد:

اكتفاء بهائيان به تحريم ازدواج با زنان پدران، و سكوت از ذكر سائر زنان اقارب، دليل قاطعي بر جايز بودن ازدواج با آنان و حلال بودن آنها به مردان نزديك مي باشد. سپس تصريح مي كند: ما نمي دانيم علت حيا «بهاء» از ذكر حكم پسران نوجوان چيست؟ كه مي گويد: «ما حيا مي كنيم حكم پسران را ذكر كنيم.» بلي سكوت او از ذكر حكم پسران سبب شده است كه عده اي از پيروان وي به اين عمل زشت (لواط) مرتكب شوند، و ذكر نكردن بهاء را، دليل عمل خود قرار دهند.[11]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مرتضي مطهري، مجموعة‌ آثار، ج 19.

2. كشف الحيل، عبدالحسين آيتي.

3. سيد حسن كيائي، بهائي از كجا و چگونه پيدا شده؟                     نویسنده. سید مصطفی احمدی

سید مصطفی احمدی بازدید : 98 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

از جمله تعالیم بهائیت، ترک تعصبات است.که شامل ترک تعصبات دینی، وطنی، جنسی و غیره می شود.بهائیان می گویند: عالم یک وطن حساب می شود. غیرت را اوهام جنسیه معرفی می کنند و این عین بی غیرتی است. البته اگر چنین نگویند جای اشکال دارد. شاید از خود بپرسید چرا؟ چون بهائیان برای تولید نسل به همسران خود اجازه می دهند با دیگران همبستر شوند و اگر تعصب جنسی و یا به عبارتی غیرت داشته باشند هیچگاه حاضر نمیشوند همسرشان را در اختیار دیگران قرار دهند. غیرت جزئی از فطرت انسان است. پیراستن تن از قید جهالت خوب است ولی کسی بی قیدی و بی غیرتی را قبول نمی کند. شما بهائیان دین اسلام را به عنوان دین گذشته هم قبول دارید و حال مدعی دین جدیدی هستید. هر دین جدید باید از دین پیشین متعالی تر باشد نه پست تر. پیشوایان اسلام درباره تعصب جنسی و غیرتی که شما از آن نهی می کنید، می فرمایند: امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال غیور است و هر غیورى را دوست مى‏دارد و براى همین غیرت است که فواحش را حرام کرده است چه ظاهر باشد و چه باطن.(الحکم الزاهره، ص ۵۲۸) امام صادق علیه السلام همچنین فرمود: ابراهیم غیور بود هر گاه از منزل خارج مى‏شد در را مى‏بست و کلید را مى‏برد. (مشکات الانوار، ص ۲۳۶) پیامبر خاتم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: پدرم ابراهیم خلیل سخت غیرتمند بود و من در این صفت از وى پیشم، و خداوند بینى آنکه از مؤمنان در مورد ناموسش غیرت نورزد و انحصارطلبى ننماید بخاک مذلّت ساید.(من لا یحضره الفقیه، ج‏۵، ص ۹۴) و نیز رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: غیرت از صفات و شروط ایمان است.(من لا یحضره الفقیه، ج‏۵، ص ۹۴) این تعلیم شما به فرهنگ برهنگی و سوء استفاده از جنس زن غرب بیشتر شبیه است تا به یک تعلیم الاهی و وحیانی. شایسته است پیروان فرقه بهائیت، به این پرسش پاسخ دهند که آیا اسلام با تعالیمی که دارد و این احادیث قطره ای از دریای آن است، متعالی تر است یا بهائیت؟

سید مصطفی احمدی بازدید : 103 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)

در شهر قزوین، چهار برادر فاضل بودند که دو برادر بزرگتر، از فقهای برجسته بشمار می آمدند.
در سال ۱۲۳۰، خداوند دختری به برادر دوم داد که نامش را (طاهره یا ام سلمه و یا زرین تاج) گذاشت. طاهره، دختری زیبا و با استعداد بود. هنگام ازدواج، به عقد پسر عمویش -ملا محمد- در آمد و صاحب سه فرزند شد. نزد پدر و عموی بزرگش (شهید ثالث، آیت الله محمد تقی برغانی) دانش آموزی می کرد.
 در این میان طاهره، بوسیله عموی کوچکش (او از شاگردان شیخ احمد احسایی بود و به سید کاظم رشتی ابراز ارادت می کرد) با شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی آشنا شد، کتاب های آنها را می خواند و با سید کاظم به نامه نگاری نشست. در پی این نامه نگاری ها بود که سید کاظم رشتی او را قره العین یعنی نورچشمی خواند. پس از مدتی در سال ۱۲۵۹ مشتاق دیدار او شد؛ از همسر و فرزندانش دست کشید و راهی عتبات شد. در این هنگام، سید کاظم فوت کرد و طاهره او را ندید. به امید دیدار جانشین، در کربلا ماند و بوسیله چند تن از ارادتمندان باب (حروف حی)، با سید باب آشنا شد و به نامه نگاری پرداخت.
سید در پی این نامه نگاری ها، علاقه ویژه ای به پیدا کرد، چرا که در کتاب احسن القصص، آیاتی را به او اختصاص داده است که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم: -یا قره العین قل انّ الله قره العین، عقل منفصل سید باب بود، خدمات شایان و فعالیتهای قابل توجهی در ترویج مسلک سید باب نمود. سید باب نیز به پاس خدمات او، در جای جای تفسیر سوره یوسف آیاتی را به او اختصاص داده و در باره او نازل کرده است. علاقه سید باب به قره العین را اگر به جاهای دیگر مرتبط نکنیم، مسلما به پاس زیرکی و هوشیاریهایی است که در خدمت به آیین او ارایه کرده است.
صدای او که در نسخ احکام و عقاید بلند شده بود از عراق آغاز شد و در وقایع قزوین، تهران و خصوصا بدشت ایران به اوج رسید. چرا که او در ابتدای ظهور باب، در کربلا و بغداد بود و در سال ۱۲۶۳ به ایران آمد. نقل شده است قدوس (حاج محمد علی بار فروشی) که به همراه ملا حسین بشروئی در قلعه طبرسی متحصن شده بود، در اوقات نماز، سجاده انداخته و به نمازهای فریضه و نافله مشغول بود، ناگهان قره العین شمشیر برهنه در دست آمد و گفت: در هم پیچ، دوران وردها و سجاده گذشته است و باید به میدان عشق و فدا آماده شد. در روزی از روزها، لباس ترمه ای که بها به او هدیه کرده بود بر تن کرد و بی حجاب با شمشیر برهنه بر اسب نشست و دایم می گفت: این سعید العلما و اتباعه؟ حاضرین می گفتند: کلهم ماتوا. باز می گفت: أین شقیُّ الأشقیاء و اشیاعه؟ و آنان می گفتند: کُلُّهم فاتوا. ۱
همچنین سید باب در باره طاهره می گوید: آنچه از قره العین می پرسید: بدانید که او به خدایش ایمان آورد و با نفس خود مخالفت کرد، از عدل خدا ترسان است و از روز دیدار رب رعایت می کند. آن چه از آیات و خبرها و آثار بیان می کند، از سوی ماست. دوست ندارم کسی او را انکار کند، اگر چه سخن های او از عقل شما دور باشد.۲
این کلام سید، بیانگر تام الاختیار بودن طاهره است به این معنا که: شخص باب به او اجازه داده است تا با آسودگی خاطر و آزادی عمل -هر گونه بخواهد- در مسلک باب تصرف کند.

سید مصطفی احمدی بازدید : 111 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)


عزیه خانم، خواهر حسین علی نوری از دوران دو ساله فرار بهاء الله به سلیمانه و مناطق اطراف آن می گوید:
منطقه کرد نشین سلیمانیه، سنی مذهب و درویش مسلک و در اعتقاد خود بسیار متعصب بودند. بهاءالله پس از ورود به هوای ریاست بر آنان، به راحتی اعتقادات تشیع را زیر پا گذاشت و در کمال کفر و نفاق با اهانت به مولی الموحدین و ائمه معصومین علیهم السلام، خود را متعصب تر از آنان نشان داد، شاید بر مسند ریاست و فرماندهی آنان نشیند. اما خیال خام او برگ و باری نداد و مراشد و اقطاب آن دیار همچون شیخ طه و ابنای او و شیخ براکه و شیخ عبد الله و شیخ رضا و شیخ علی که هریک هزار ها مرید و فدوی جان نثار داشتند و سالها در آن سامان صاحب خانقاه و ریاست بودند جایی برای او نگذاشتند و آرزوی ریاست او به بار ننشست و نقشه اش شکست خورد. ناگزیر برای گذران عمر و خروج از تنهایی به درس دراویش و عرفا حاضر شده به تحصیل علوم غریبه پرداخت.

به گفته عزیه در این دو سال روزگار را به سختی و مشقت گذراند. کسی که هوای سلطنت در سر داشت و با ترور شاه می خواست سلطان ایران باشد یا لا اقل جای باب نشیند و رهبر بابیان باشد اینک آواره کوه و بیابان شده و اسیر غربت و ذلت گشته است. سر انجام طاقتش تمام شد و شیشه مرامش به سنگ خورد؛ از صدمات روزگار به تنگ آمد و ناچار شد که عریضه ای به برادرش ازل بنویسد و در کمال خاکساری و سر شکستگی از رفتار خائنانه خود عذر خواهی کند و به سبک مناجات عفو و بخشش بخواهد.

به گزارش عزیه، از این عریضه اغلب بزرگان بابی نسخه برداری کرده و نگه داشتند. بهاءالله در آخر آن عریضه، با کمال ذلت از ازل می خواهد تا او را ببخشد و دوباره نزد خود بخواند تا بتواند کبوتر خانه او شود یا جزو مورچه ها و پشه های بیت او گردد. می گوید استخوان هایم خرد و ارکانم منهدم شده تقاضای بخشش دارم که تو بهترین بخشنده ای.
عزیه می گوید: او از راه انابه داخل شد واز گفته ها و کرده های پیش بر حسب ظاهر پشیمان و تائب گردید و ازل هم او را بخشید و دستور برگشت داد و بر کارهای نخستینش باز گرداند.

آنگاه عزیه خطاب به عبدالبها این چنین نتیجه گیری می کند:
«کسی که در کمال ذلت و عجز و با نهایت خشوع وخشیت چنین عباراتی عرض کند، سزاوار است که لوای غوایت افرازد و ساز مخالفت نوازد؟! (یعنی دوباره خیانت کند و ازل را کنار بزند)

سید مصطفی احمدی بازدید : 86 سه شنبه 05 آذر 1392 نظرات (0)

معاد از دیدگاه اسلام، یعنى بازگشت همه، پس از فانى شدن دنیا، به سوى خداست؛ سرانجام، همه انسان ها در روزى به نام قیامت، براى حساب آورده مى شوند و از کردار دنیوی همه آنها بازخواست مى گردد. در آن روز که – به فرموده قرآن – طول آن پنجاه هزار سال است: «فی‏ یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[معارج/ ۴] و این زمین و آسمان ها، به زمین و آسمان دیگرى تبدیل مى گردد، و طرح نوینى در وضع جهان ریخته مى شود: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» [ابراهیم/ ۴۸]، به حساب و کتاب اعمال تمام انسان ها رسیدگى مى گردد. بهشتى ها به بهشت، و دوزخیان به دوزخ روانه مى شوند؛ چنان که آیات بى شمارى از قرآن بر این مطلب صراحت دارند. معاد که پایان جهان است آغاز حیات جاوید است که مرگ را در آستانه سرای خود ذبح کرده و جاودانگی و خلود را به ارمغان می‏آورد و نیاز فطری هر موجود حیاتمندی را پاسخ مثبت گفته و مرگ را به حریم خود راه نمی‏دهد مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است. از این رو امیرمؤمنان (علیه‏السلام) فرمود: «من تذکّر بُعد السّفر استعدّ» (نهج البلاغه، حکمت ۲۸۰)؛ کسی که به یاد سفر آخرت باشد خود را آماده محاسبه آن روز خواهد کرد. نیز فرمود: «و اذکر قبرک فإنّ علیه مَمرّک»نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳)؛ به یاد گورت باش؛ زیرا از آن‏جا به طرف معاد مرور می‏کنی و برای اصلاح جامعه اسلامی به مالک اشتر فرمود: «و لن تحکم ذلک من نفسک حتّی تُکثر هُمُومَک بذکر المعاد إلی ربّک» (نهج البلاغه، نامه ۵۳)؛ هرگز بر خویشتن تسلّط نمی‏یابی و از خشم نمی‏رهی تا اندیشه‏هایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی. مهم ترین اثر فراموشی معاد نیز تبه‏کاری و ستمگری فردی و اجتماعی است. یاد قیامت یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ کسی که معاد را فراموش نکند پارسا خواهد بود؛ زیرا همه اعمال و رفتارش را تحت مراقبت ویژه قرار می‏دهد و سعی و تلاش همه جانبه دارد تا آنها را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوس‏های شیطانی نگردد. خدای سبحان به بنده پارسا وپیامبر برگزیده خویش داوود (علیه‏السلام) فرمان می‏دهد تا براساس حق وعدم پیروی از هوس داوری کند؛ زیرا هوس‏پرستی زمینه گمراهی است:(یا داوُد إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض فاحکم بین‏النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه إنّ الّذین یَضلّون عن سبیل‏اللّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب) (سوره ص، ایه ۲۶)؛ ای داوود ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز از هوای نفس پیروی نکنی،که تورا ازراه خدا گمراه می‏سازد وآنان‏که از راه خدا گمراه می‏شوند چون روز حساب و قیامت را فراموش کرده‏اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد. سرانجام گمراهی، عذاب دردناک و سبب آن، فراموشی روز حساب است. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به این نکته زیبا توجّه داده و فرموده است: هراسناک ترین چیزی که می‏ترسم دامنگیر شما گردد دو چیز است: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز؛ اما زیان پیروی از هوای نفس آن است که راه حق و حقیقت را می‏بندد و اما زیان آرزوی طولانی آن است که سبب فراموشی آخرت خواهد شد: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم إثنان: إتّباع الهوی و طول الأمل؛ فأمّا إتّباع الهوی فیصدّعن الحقّ و أمّا طول الأمل فیُنسى الآخرِة»(نهج البلاغه، خطبه ۴۲). پس انسان اگر از قید و بند هوا بگریزد، قهراً برنامه‏های اخروی را با کمک عقل تنظیم می‏کند. خداوند سبحان به پیامبران و بندگان برجسته و خاص خود، نعمتی ویژه عطا فرموده و آن یاد قیامت است: (إنّا أخلصناهم بخالصةٍ ذکرَی الدّار وإنّهم عندنا لمن المصطفیْن الأخیار) (سوره ص، آیه ۴۶ و ۴۷)؛ ما آنان را برای یاد سرای آخرت خالص و پاکدل گردانیدیم، یا آن‏که ما آنان را از عِباد مُخْلَص قرار دادیم؛ چون دارای وصف خالِص و ویژه‏اند و آن، یاد معاد است و آنان نزد ما از برگزیدگان خوبان بودند. از این رو پیامبران بسیار آرزوی شتافتن به سرای آخرت داشته، از آن استقبال می‏کردند؛ برخلاف کافران و گمراهان که شدیداً از آن هراسناک بودند. براین اساس، قرآن چنین می‏فرماید: (قل إن کانت لکم الدّار الاخرة عنداللّه خالصةً من دون النّاس فتمنّوُا الموت إن کنتم صادقین و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم و اللّه علیم بالظّالمین و لتجدنّهم أحرص النّاسِ علی حیوة و من الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألفَ سنة و ما هو بمُزحزحه من العذاب أن یعمّر و اللّه بصیر بما یعملون) (سوره بقره، آیه ۹۴ – ۹۶) ؛ بگو ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اگر سرای آخرت را خداوند ویژه شما ساخته، نه سایر مردم، باید مشتاق و آرزومند مرگ باشید، اگر در این ادعا راست می‏گویید، و هرگز آرزوی مرگ نکند. زیرا براثر کردار بد، عذاب سخت آخرت برای خود مهیا کرده اند و خدا به همه ستمکاران داناست و همه شما مخاطبان قرآنی می‏یابید که آنان (یهود) به زندگی مادی از همه مردم، حریص‏ترند برخی از مشرکان آرزوی هزار سال عمر می‏کنند و اگر هم آرزویشان به حصول پیوندد عمر هزار سال نیز آنان را از عذاب خدا نرهاند و خدا از کردار ناپسند آنان آگاه است. (آیت الله جوادی آملی، معاد در قرآن، ص ۱۵ – ۱۸) علی محمد باب در غالب ابواب بیان، آیات قیامت را توجیه می کند؛ از جمله در باب هفتم از واحد دوم ” فی بیان یوم القیامة” گوید: (ملخّص این باب آنکه مراد از یوم قیامت، ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عند الله حقیقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصصود از یوم قیامت است، این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن قیامت است، مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود به قول خود و هر کس مؤمن نبود جزا داد به قول خود، زیرا که ما شهد الله در آن زمان ما شهد الله فی الانجیل بود و بعد از یوم بعثت رسول الله (ص) تا یوم عروج آن ، قیامت عیسی بد که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمد و جزا داد هر کس مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود به قول خود هر کس مؤمن به آن نبود. و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب، قیامت رسول الله (ص) است که در قرآن خداوند وعده فرموده که آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الأول سنه ۱۲۶۰که سنه ۱۲۷۰ بعثت می شود اول یوم قیامت قرآن بوده و الی غروب شجره حقیقت قیامت قرآن است. زیرا که شیئی تا به مقام کمال نرسد قیامت آن نمی شود و کمال دین اسلام الی ظهور منتهی شد و از اول ظهور تا حین غروب اثمار شجره اسلام، آنچه هست ظاهر می شود و قیامت بیان در ظهور من یظهر الله است…) حسینعلی بهاء (جانشین سیّد باب و رهبر دوم بهائیان)، در جواب کسی که از وی پرسیده بود: اگر قیامت قیام نموده ، پس بهشت و دوزخ کجاست؟ گفته است: ” الاولی لقائی و الاخری نفسک ایّها المشرک المرتاب” یعنی بهشت دیدار من است و جهنم نفس تو ، ای مشرک شک آورنده. (کتاب مبین – صفحه ۲۸۹) “بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتیجهء ایمان بمظهر ظهور الهی حاصل می‌گردد تا به این وسیله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حیات جاودانی در ملکوت الهی یابد. و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتیجه‌اش عدم نیل کمال ملکوتی و محرومیّت از الطاف لایزالی است. و به وضوح تصریح گشته که این مصطلحات غیر از این معنای دیگر ندارد و مفاهیم عامّه از قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخیّلات است.” لذا به زعم علی محمد باب و حسینعلی بهاء و پیروان آنها قیامت کبری و حشر عمومی بشر و یوم الحسرة به وقوع پیوسته ، لذا شهدای بدر و احد به بهشت موعود رسیده اند و اصحاب امام حسین (ع) ، بهشتشان لقای علی محمد شیرازی و حسینعلی بهاء بود و جهنم آنها محرومیت لقای این بزرگواران بود که به آن واصل نشدند. حال اگر قیامت چنین باشد که بهائیان می گویند، فریاد و افسوس اولیاء حق از خوف دوزخ و کیفر آخرت بیجا و یاوه بوده است. گذشته از دلایل عقلی و نیز دلالت وجدان و فطرت بر وجود معاد، آیات شریفه قرآن کریم بیش از هر مطلبی پس از توحید، ناظر به مسأله معاد و روز بازگشت است و کمتر آیه ای در قرآن کریم می توان یافت که به تصریح یا به تلویح، اشاره به مبداء و معاد و روز رستاخیز نداشته باشد و عباد را تحریص به تحصیل بهشت و تحذیر از عذاب دوزخ نکرده باشد. از این رو ذکر چند نمونه از این آیات بایسته است: ۱- قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(سوره مائده/ ۱۱۹) ترجمه: خداوند مى‏گوید: «امروز، روزى است که راستى راستگویان، به آنها سود مى‏بخشد؛ براى آنها باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن مى‏گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مى‏مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگارى بزرگ است! ۲- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا(سوره النساء /۵۶) ترجمه: کسانى که به آیات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مى‏کنیم که هرگاه پوستهاى تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار مى‏دهیم، تا کیفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روى حساب، کیفر مى‏دهد). ۳- بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ( سوره القیامة/۳) ترجمه: آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم! ۴- وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ. (سوره یس / ۷۸) قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ(سوره یس / ۷۹) ترجمه: و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى این استخوانها را زنده مى‏کند در حالى که پوسیده است؟!»(سوره یس / ۷۸) بگو: همان کسى آن را زنده مى‏کند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقى داناست! (سوره یس / ۷۹) با توجه به اینکه بهائیان ازتفسیر و تأویل کلمات الهیّه نهی شده اند، بنابراین آنان در برابر آیات فوق الذکر، نمی توانند پاسخ منطقی داشته باشند. لذا قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن اوهام و تخیّلات نیست. در مورد نهی از تأویل کلمات الهیّه در صفحه٣۴٠ گنجینه حدود و احکام و با دو تفاوت جزئی در صفحه ۴۵٣ جلد ٣ امر و خلق آمده: ” کلمه الهیّه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند ومدعی عرفان معانی باطنیّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود طوبی از برای نفوسی که ظاهر را عامل و باطن را آمل اند “ همچنین از قول عبدالبهاء آمده: ” از جمله وصایای حتمیّه و نصایح صریحه اسم اعظم این است که ابواب تأویل را مسدود نمائید …” (ص ٣۴١ گنجینه حدود و احکام ) این گوشه‏ ای از بیانات باب و بهاء سر سلسله بابی‏گری و بهائی‏گری بود! حال کمی بیندیشید، قیامتی که در همه ادیان به زندگی پس از مرگ و رسیدگی به اعمال انسانها تعبیر شده است، قیامتی که به حساب ظالم رسیدگی می‏شود و به نیکوکاران پاداش داده می‏شود، آیا این همان قیامت است پس به تعبیر باب و بهاء دیگر خبری از جهنم و آتش جهنم و زقوم جهنمی نیست و افراد ظالم فقد از ایمان بی‏بهره‏اند و دیگر عذابی ندارند؟ هر کس هر کاری که دلش خواست بکند، هیچ حساب و کتابی نیست. مظلوم ظلم را قبول کند و ظالم ظلم کند بدون آنکه امیدی به روز حساب و کتابی داشته باشد. پس به همین خاطر است که ایام رفع قلم را وضع کرده اند، یعنی ایامی که هر کاری انجام دهید هیچ چیز بر شما نوشته نمی شود. خود این ایام رفع قلم، تناقضی در گفتار و نوشتار بهائیان است، زیار اگر حساب و کتابی و قیامتی نیست، رفع قلم یعنی چه؟ اگر هست پس آنچه در نبودن قیامت می گویید چه معنایی دارد؟ آیا با این حرفها عدل خداوند زیر سوال نمی‏رود. هیچ مظلومی نمی‏تواند حق خود را از ظالم بگیرد و هیچ عابدی در مقابل عبادت خود جزاء نبیند ، شما چگونه حکم می‏کنید ؟؟؟

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
بسم الله الرحمن الرحیم : این وبلاگ قصد دارد بعضی از خرافات را ریشه کن کند. رییس این وبلاگ شیعه ی اثنا عشری است و به این هم افتخار میکند. تمامی پست های این وبلاگ از کتب معتبر نوشته شده است بنده حقیر حاضر به مناظره با اشخاصی که شرایط بخش مناظره را داشته باشند را دارم به امید ظهورش عجل الولیک فرج
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظرتان کدام دین ( فرقه) کامل است
    دوست دارید چه مطلبی روی سایت قرار گیرد
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 237
  • بازدید سال : 893
  • بازدید کلی : 8,159