loading...
پایگاه جامع شناخت بهائیت
سید مصطفی احمدی بازدید : 137 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (2)

با بررسی فعالیت های گذشته و حال مبلغان بهائیت، می توان فعالیت بهائیان در ایران را در قالب های زیر جمع آوری کرد و فهمید که چه نفشه ای برای ایران و ایرانیان دارند:

 

۱. نخستین تلاش بهائیان، مظلوم نمایی و جلب توجه ایرانیان به ویژه مسلمانان است، زیرا آنان می خواهند «سوء ظن سیاسی» و «تعصب مذهبی» مسلمانان را نسبت به بهائیت رفع کرده و ذهنیت منفی مسلمانان را نسبت به خود تغییر دهند و فرقه بهائیت را که در نگاه ایرانیان یک گروهک منحرف و دستگاه جاسوسی برای بیگانگان است به عنوان یک مذهب الهی و شاخه ای از مذهب تشیع معرفی کرده و پیروانش را به عنوان هموطنانی بی ضرر، بلکه مظلوم نشان دهند.(۱)

 

۲. پیروان این فرقه، با روش های گوناگون به تبلیغ پنهانی و غیر مستقیم مسلمانان به بهائیت می پردازند که از جمله می توان به دوستی های مدرسه ای، دانشگاهی، کاری و همسایگی اشاره کرد. اشاره به این نکته نیز لازم است که بهائیان بعضاً در مهد کودک ها نیز نفوذ کرده و روی اندیشه کودکانمان نیز کار می کنند.

 

۳. پیوسته شبهاتی را درباره اصول و فروع دین -به ویژه بر علیه اسلام و تشیع- طراحی کرده و به شیوه های گوناگون در میان اقشار مختلف جامعه پخش می کنند که از جمله می توان به شب نامه ها، کتابچه نویسی ها و فعالیت های رسانه ای در رسانه های جمعی (دیداری و شنیداری و نوشتاری به ویژه اینترنت) اشاره کرد. آنان با بازی با کلمات و جملاتی زیبا و دلفریب ذهن جامعه، به ویژه دانش آموزان و دانشجویان را مشغول می کنند و به صورت غیر مستقیم او را از دین و دیندار دور می سازند، که از جمله می توان به شبکه های ماهواره ای فارسی زبان، اعم از شبکه های خبری و سریالی و … مانند «بی بی سی» و «من و تو» اشاره کرد.

 

۴. ترویج فمنیسم و زن گرایی، اباحه گری و قبح شکنی با هدف مبارزه با استحکام و سلامت پایه های خانواده و در نهایت اجتماع و تضعیف احکام اسلام. در این باره می توان به قبح شکنی های این فرقه در زمینه حجاب و ترویج بد لباسی و اباحه گری های آنان در زمینه احکام جنسی (ازدواج با محارم، آزادی همجنسگرایی به ویژه لواط، ارتباطهای نامشروع برای تکثیر نسل و …) نیز اشاره کرد که در رفتارهای فردی آنان و همچنین شبکه های فارسی زبان ماهواره به صورت نامحسوس در قالب فیلم ها و سریال ها ترویج می شود.

 

۵. سران بهائیت برای نیل به مقصود خود، از همه اهرمها و امکانات مادی و معنوی استفاده می کنند تا عناصر این فرقه در عرصه های گوناگونی چون هنر، ورزش، علم، صنعت، مطبوعات، خدمات اجتماعی و … رشد و ترقی کنند و در نهایت با تبدیل شدن به ستاره و الگو، نسل حاضر به ویژه جوانان را به خود جذب کنند.

 

۶. از آن جا که یکی از وظایف بهائیان، جاسوسی برای بیت العدل و در نهایت حامیان این تشکیلات است، آنان همه تلاش خود را به کار می بندند تا در ادارات و مراکز دولتی و غیر دولتی نفوذ کنند تا با دستیابی به اسرار نظام و انتقال آنها به تشکیلات بیت العدل، وظیفه خود را به خوبی انجام دهند و در ادامه با کاستن از حساسیت و مقاومت مسئولان جمهوری اسلامی در برابر خطر بهائیت و خواسته های آنان، موقعیت خود را استوار ساخته و راه را برای ادامه فعالیت خود هموار کنند.

 

۷. تلاش برای بالا نشان دادن تعداد بهائیان در ایران به عنوان گامی مقدماتی و محکمه پسند برای دستیابی به رسمیت عملی و قانونی. بر این اساس نه تنها در رسانه های تبلیغات گسترده ای دارند و سعی می کنند در سرشماری ها تعداد خود را بیشتر نشان دهند، بلکه سعی بر قبرسازی و افزودن بر تعداد قبور خود نیز دارند.(۲)

 

۸. بازگرداندن سرمایه داران و نخبگان فرهنگی (اخراجی و فراری) بهائی به ایران (به عنوان مهد امر الله) برای به دست گرفتن اقتصاد و فرهنگ ایران و نیز تأمین پشتوانه مالی برای تبلیغ بهائیت و پیشبرد اهداف آن.

 

۹. احیای اماکن مقدس بهائیت در ایران به کمک سازمان میراث فرهنگی و سوق دادن ایرانیان و افراد توریست به عنوان بازدید از اماکن باستانی و … که از جمله می توان به ثبت تاریخی پدر حسین علی نوری در تهران اشاره کرد.(۳)

 

۱۰. معرفی اماکن مقدس بهائیت به عنوان مراکز توریستی و … و جذب توریست برای بازدید از آنها که از جمله می توان به معبد لوتوس یا نیلوفر آبی در هند اشاره کرد که مدتی نیز در روزنامه ها به تبلیغ سفرهای توریستی به هند و محوریت این معبد پرداخته می شد. آنان در این سفرها با تبلیغ غیر مستقیم، افرادی را به سوی خود جذب می کردند.(۴)

 

۱۱. ارائه خدمات رایگان آموزشی، فرهنگی و پزشکی و مشاوره با هدف تبلیغ غیر مستقیم بهائیت و عضوگیری.(۵)

 

۱۲. ازدواج دختران و پسران بهائی با پسران و دختران غیر بهائی نیز از شیوه های جذب بهائیت است، زیرا آنان پیوسته در پی افزایش جمعیت هستند، از این رو علی محمد باب، بچه دار شدن از غیر شوهر را نیز ترویج می کند.(۶)

 

بر این اساس به خوبی روشن می شود که سران بهائیت از هیچ روشی، آشکارا و پنهانی برای تبلیغ و جذب، در بهائیت کوتاهی نمی کنند، زیرا این تشکیلات پیوسته آرزو داشته که با افزایش جمعیت، بتواند بر ایران و ایرانی تسلط یابد، از این رو از هیچ کاری فروگذار نکرده و نمی کند تا جایی که در بعضی موارد از حامیان استعمارگر خود نیز می خواهد که به صورت علنی از آنان حمایت کنند. حامیانشان نیز با جنگ روانی و حربه های زنگ زده ای چون نقض حقوق بشر، به حمایت از آنان پرداخته و به تازگی با عنوان نقض حقوق بشر، ایران را تحریم می کنند.

 

پانوشت:

۱. خبرگزاری رسا، خبر: ۸۹۰۶۸.

۲. شیعه آنلاین، خبر: ۱۵۱۶۸.

۳. خبرگزاری مشرق، خبر ۲۱۴۹۶۰.

۴. سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی.

۵. پایگاه جامع شناخت بهائیت.

۶. پیشین.

سید مصطفی احمدی بازدید : 109 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

بی توجهی و عدم نظارت هیئت نظارت بر مطبوعات به محتوای نشریات و همچنین فعالیت نشریات سازمانی بدون اخذ مجوز لازم از معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توهین به مقدسات را از سطح نشریات خصوصی به نشریات دولتی رسانده و کار به جایی رسیده است که نشریه حیات طیبه به صاحب امتیازی بنیاد شهید و امور ایثارگران در بخش مسابقه پیامکی خود آن هم با نام مسابقه نور ولایت که مستقیما توسط روابط عمومی این سازمان مدیریت می شود بجای فرقه بهائیت نوشته است فرقه ضاله اهل بیت!!!

ین اقدام روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران در حالی رخ داده است که اولا بدون شک نمی توان چنین خطای بزرگ رسانه ای را به پای غلط های املایی و نگارشی گذاشت چرا که اگر در نوشتن واژه بهائیت اشتباه تایپی هم رخ دهد قطعا نتیجه آن اهل بیت نمی شود و ثانیا ً وجود اشتباه در نشریه ای که ۱۴۰ شماره از آن چاپ شده و تازه تاسیس هم نمی باشد و به صورت هفتگی آن هم در ۴ صفحه منتشر می شود قاعدتا دور از واقعیت است به خصوص که جز این بخش که توهین به اهل بیت شده است هیچ گونه غلط املایی و ویرایشی در این نشریه وجود ندارد هر چند به فرض وجود غلط املایی بنیاد شهید و امور ایثارگران که صاحب امتیاز این نشریه است قاعدتا باید محتوای آن را تایید و بعد به زیر چاپ ببرد.

منبع: ندای انقلاب

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 105 پنجشنبه 15 اسفند 1392 نظرات (1)

 

بهائیت، فرقه‌ای شعاری است که آرمانش «غارت و نابودیِ» کسانی است که به این فرقه اعتقاد ندارند، از این رو با مسلمانان به ویژه شیعیان (که باب و بهاء از محل زندگی آنان سر بر آوردند) بیشترین دشمنی و خصومت را دارند.

 

در این نوشتار به گوشه ای از کینه سران بابیت و بهائیت نسبت به شیعیان و علمای اسلامی اشاره می‌کنیم: علی محمد شیرازی (باب) می‌نویسد: «گرفتن اموال کسانی که به این فرقه ایمان ندارند، واجب است.»۱ همچنین می‌نویسد: «بر هر پادشاهی که در این فرقه به سلطنت می‌رسد واجب است یک نفر غیر مؤمن (غیر بابی) را بر روی زمین زنده نگذارد و همچنین این حکم برای همه پیروان واجب است.»۲ در جای دیگر نیز فرمان می‌دهد: «تمام مشرکین را بکشید و زمین را از ایشان پاک نمایید.»۳

 

حسین علی نوری (بهاء) نیز درباره شیعیان می‌گوید: «همه شیعیان مشرک هستند.»۴ او به پیروانش دستور می‌دهد: «آتش سوزان باشید به دشمنان من و آب رحمت باشید به دوستان من.»۵

 

هویت سران این فرقه زمانی آشکار می‌‍‌شود که سران بهائیت، دشمنی خود با علمای شیعه را بر صحیفه اوراق و الواح می‌ریزند. الواح پیشوایان بهائیت (حسین علی نوری و عباس افندی) علیه چهره‌های برجسته روحانیت در عصر قاجار در تاریخ ثبت شده است؛ برای نمونه می‌توان لوح حسین علی نوری، مشهور به «ابن الذئب» را نام برد.

 

حسین علی در این لوح، آقا نجفی را -که پدر بر پدر، مجتهد و صاحب رساله بوده است- فرزند گرگ می‌خواند. او ضمن توهین ها و هتاکی‌های خود به او، از علمای ایران به عنوان «ابرهای تیره و مظاهر ظنون و اوهام» یاد کرده که مانع تابش «آفتاب عدل» بر افق ایران می‌شوند.۶

 

حسین علی در لوح دیگری به مرحوم صاحب جواهر -که امام خمینی (ره) او را نماد فقاهت شیعه می‌شمارد- می‌نویسد: «شیخی را که به (محمد قبل از حسن) موسوم است یاد کنید. او از اعلم علمای عصر خود است. هنگامی که حق ظاهر شد او و امثال او از آن اعراض کردند و کسانی که گندم و جو پاک می‌کردند، به سوی خدا اقبال کردند… ای گروه علماء، به خدا پناه ببرید و خودتان را حجاب میان من و خلق من قرار ندهید… ای گروه علماء، بر حذر باشید که سبب اختلاف در اطراف شوید. چنان که در ابتدای امر (ابتدای ظهور باب و بهاء) علت اعراض (دوری مردم) شدید.»۷

 

 

همچنین می‌گوید: «بگو ای گروه علماء، آیا صدای قلم اعلای مرا نمی‌شنوید و این خورشید تابان از افق ابهی را نمی‌بینید؟ تا چه وقت بر بتهای هواهای خود معتکف می باشید؟ اوهام را رها کنید و رو به خدای مولای قدیم خود (بهاء) بیاورید.۸

 

عباس افندی نیز راجع به علمای ایران می‌نویسد: «اینها عالم نیستند، زندیقند…».۹

 

گذشته از ادعاهای پی در پی حسین علی نوری، مبنی بر الوهیت خود و اینکه همگان را به سوی خود فرا می‌خواند، به روشنی خواندیم که سران بابیت و بهائیت، هیچ مخالفی را تحمل نکرده و پیوسته مخالفان را اعم از عالم و … دشنام داده و کافر خوانده و دستور به نیست و نابودیش داده‌اند.

 

پانوشت:

۱. بیان فارسی، ص ۱۵۷.

۲. پیشین، ص ۲۶۲.

۳. تفسیر سوره یوسف.

۴. رحیق مختوم، ج ۱، ص ۵۹۵.

۵. ادعیه محبوب میرزا حسین علی، ص ۱۹۶.

۶. مائده آسمانی، ج ۹، ص ۳۲ – ۳۳.

۷. تاریخ جامع بهائیت، ص ۵۱۲ – ۵۱۳.

۸. پیشین، ص ۴۷۵.

۹. خاطران صبحی، ملاقات عبد البهاء.

سید مصطفی احمدی بازدید : 108 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (1)


در “گنجینه ی احکام” می گوید: در استخاره و عدم اعتبار آن حضرت ولی امر الله واجب است توجه تام و استمداد از مصدر فیض و الهام است لا غیر.[۱]
جناب “شوقی” متوجه نشده است که استخاره، همان توجه و استمداد از مصدر فیض است و لا غیر.
بسیار مى شود که انسان براى انجام کار مهمّى، متحیّر و سرگردان مى شود و مطالعه درباره جوانب آن، رفع تحیّر از او نمى کند؛ با افراد آگاه مشورت مى کند، ولى آنها نیز نظرات مختلفى دارند، و او همچنان در کار خود سرگردان مى ماند و اگر این سرگردانى ادامه یابد، خسارت هاى سنگینى دامن گیر او خواهد شد.در این گونه موارد، دستور استخاره داده شده است که انسان طبق آداب ساده اى با خداوند بزرگ – به وسیله قرآن مجید یا تسبیح و مانند آن – مشورت کند و از ذات پاکش هدایت و راهنمایى به آنچه خیر و صلاح اوست، بطلبد؛ به یقین خداوند نیز او را ـ طبق روایات صریحى که داریم ـ راهنمایى خواهد کرد.استخاره، نه تنها انسان را از حال تحیّر و سرگردانى – که بدترین حالات است و مایه تلف شدن وقت و نیروى اوست – نجات مى بخشد، و او را با اراده و تصمیم قوى و گام هاى استوار به سوى مقصد به حرکت وا مى دارد؛ بلکه واقعاً نیز راهنما و راهگشا به سوى خیرات است و این حقیقتى است که در روایات اسلامى وارد شده است.
گاه انسان براى کارى استخاره مى کند و مطابق آن، به سوى آن کار مى رود و ظاهراً نتیجه اى نمى گیرد، امّا بعد از ماه ها، یا سال ها، رمز عجیب آن استخاره را درمى یابد.

به هر حال، استخاره را با پیشگویى نباید اشتباه گرفت; بلکه استخاره خیر و صلاح کار را از طریق درخواست از خداوند، به انسان نشان مى دهد.[۲]

به همین جهت؛ مسلمانان چون با حال توجه و خلوص نیت متوسل به خدا می شوند و رفع تحیّر را از کتاب خدا (نه از اقدس؛) درخواست می کنند جواب بسیار کافی و شافی و مناسبی در می یابند.

ولی از انصاف نباید گذشت چون موضوع سؤال و بحث در پیرامون استخاره کردن به کتاب “اقدس” بوده است و جناب شوقی هم به طور مسلم متوجه بود که اقدس کتابی نیست که قابل استخاره به آن باشد، از این لحاظ می گوید: شما باید به سوی خدا متوجه باشید.[۳]


1. مفاتیح نوین، ص ۱۱۳۷.
۲ .گنجینه ی احکام، ص ۳۶۵.
۳. محاکمه و بررسی در تاریخ و عقائد و احکام باب و بهاء،ج ۲، ص ۶۹.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 101 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (0)

دین اسلام بنا بر نص صریح قرآن، ربا را حرام می داند. ربا به این معناست که کسی مالی را  به عنوان قرض یا … به دیگری بدهد و هنگام بازپس گیری، مبلغی را مازاد بر آن چه داده از قرض گیرنده تقاضا کند یا از ابتدای قرض دادن، شرط کند که باید مبلغ قرض را فلان مبلغ اضافه، برگردانی.

با توجه به این که خدای سبحان ربا را حرام دانسته و از آن به «اکل مال بالباطل، مال دیگران را به نا حق خوردن» نام میبرد، فرقه بهائیت آن را پس از حرمت الاهی، حلال شمرده اند و این حلیت را به خدا نسبت می دهند.

بهائیان که پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و قرآن کریم را به عنوان پیامبر الاهی و کتاب آسمانی پیشین قبول دارند، حداقل به گفتار آن دو نگاه کنند و درستی را از آن دو بیابند.

پیامبر اکرم اسلام صل الله علیه و اله و سلم می فرماید: «لعن اللَّه الرّبا و اکله و کاتبه و شاهده و هم یعلمون‏؛ خدا ربا و رباخوار و نویسنده و گواه بر ربا را که از آن آگاهند لعنت کند.»۱

 

ربا و رباخوار و شاهد بر آن               نویسنده‏اش آشکار و نهان‏

بر اینان همه لعن یکتا خداى              گر آگاه باشند از ماجراى‏

 

در کدامیک از ادیان الاهی، خدای متعال  چیزی را حرام اعلام کرده و بر پستی و پلیدی آن به این اندازه تاکید کرده است که آن را با زنای با مادر در کنار کعبه مساوی بداند، سپس از حرف خود بازگشته و آن را حلال و مورد تایید قرار داده است.

این گفته بهائیان که ربا پس از حرمت، حلال شده است، توهین به خداست، یعنی خدا نعوذ بالله نمی دانست آن خوب است اینقدر از بدی و پستی آن گفت و حال که فهمیده خوب است، حرفش را پس گرفته و آن را تایید کرده و همه را به ربا خواری فرا می خواند.

خدا پیش از این به فکر طبقه ضعیف جامعه بود، به فکر نیکوکاری، کمک به یکدیگر، رشد اقتصادی و مانند اینها بود، ربا را حرام کرد و حال که احساس کرده اگر ربا و بعضی محرمات که موجب ضعیف کشی، نابودی اقتصاد و مانند آن است را آزاد نکند، مشتریهایش کم می شود، مجبور شده حرفهای گذشته را پس بگیرد و همه را به آنچه گفته نکنید، فرا بخواند و بگوید من اشتباه کردم، از این پس آن پستیها، نیکی شده است و شما مختارید!

این به عقل بهائیان درست در می آید یا …؟

 

قرآن کریم در این باره می فرماید:

«الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ؛ کسانى که ربا مى‏خورند، (در قیامت) برنمى‏خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده(و نمى‏تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهى زمین مى‏خورد، گاهى بپا مى‏خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است(و تفاوتى میان آن دو نیست.)» در حالى که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسى اندرز الهى به او رسد، و(از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق‏[ قبل از نزول حکم تحریم‏] به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمى‏گردد؛) و کار او به خدا واگذار مى‏شود؛ (و گذشته او را خواهد بخشید.) امّا کسانى که بازگردند(و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن مى‏مانند.»۱

 

«یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثیم؛  خداوند، ربا را نابود مى‏کند؛ و صدقات را افزایش مى‏دهد! و خداوند، هیچ انسانِ ناسپاسِ گنهکارى را دوست نمى‏دارد.»۲

 

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛  اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از(مطالبات) ربا باقى مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید!»۳

 

پانوشت:

۱. نهج الفصاحه، ص ۶۲۷؛ گلهای جاویدان، ص ۳۱۰.

۲. سوره بقره، آیه ۲۷۵.

۳. سوره بقره، آیه ۲۷۶.

۴. سوره بقره، آیه ۲۷۸.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 104 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (1)

میرزا حسین علی  که خود را بهاء الله نامید، پس از آن که به مقام دلخواه رسید، از آن جهت که روایات غیبت، ظهور و موعود منتظر مسلمین هیچ تشابهی با اوصاف او و باب نداشت، مجبور شد همه را ضعیف و خیالی بخواند. او در این باره می گوید:
«اهل فرقان را مشاهده کنید، که قصه های گذشته و وهم انگیز، آنها را از راه مالک خلق دور کرد و اگر از نشانه ها، اخبار و شرایط خیالی که در دست دارند چشم می پوشیدند …»۱

پس از خواندن این سخن، شاید این نکته به ذهن بیایید که:
اگر این سخن میرزا حسین علی حقیقت دارد، پس سخنان علی محمد باب را چگونه است؟ علی محمد که به ادعای حسین علی، مبشر بهائیت است و بشارت ظهور بهاء را داده است، در جای جای تفسیر سوره یوسف خود، از مهدی، همان موجود موعود سخن می گوید و او را موجود و حتی قائم منتظر می خواند.
پانوشت:
۱. اقتدارات، بهاء، ص ۱۵۰، س ۱.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 109 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (1)

عبد البهاء برای آرام کردن آشوب و بی پاسخ نماندن پرسش ها، تدبیری بهتر از تاویل سخنان علی محمد باب و احادیث مهدویت نیافت. او در این باره می گوید:
اگر اهل فرقان (مسلمانان) بگویند: حضرت اعلی روحی له الفداء فرمود: من موعود فرقانم، قیامت بر پا و بلای بزرگ آشکارشده است، اگر او قائم موعود است، شمشیر برهنه اش کجاست؟ پرچم بسته شده اش کجاست؟ سپاه جنگجویش کجایند؟… اجتماع در اُمّ القُری (مکه)، قیامت کبرا، میزان، صراط و حسابرسی چه شد؟ و … حضرت اعلی روحی فداء می فرماید:
همه این نشانه ها، شرایط و حوادث در حالی که بر مردم پوشیده بود، در چشم بر هم زدنی گذشت.۱
آنچه از نقل قول عبد البهاء از بهاء به دست می آید، این است که موعود آمده، قیامت شده ولی انسان هیچ نفهمیده، بهشت، جهنم، نعمت و عذاب را حتی درک نکرده است. با توجه به این توصیفات، این همه نشانه و حوادث که کسی آنها را درک نکرده است چه رسد به فهم حقیقتشان و باید حال اتفاق افتاده توسط مدعی آنها تفسیر شود و گرنه صورت خارجی پیدا نمی کند، چه سودی به حال انسان دارد؟ وقتی گفته می شود: بخشنده به بهشت می رود و دزد به دوزخ؛ کسی نه تنها دزدی را ترک می کند بلکه از حاصل دست رنج خود می گذرد و می بخشد، توقع پاداش و بهشت دارد، حال به او بگوییم پاداشت را گرفتی، پاداشت معنوی است، قابل مشاهده نیست، تو نمی فهمی و سپس همه ادعاها را تاویل و تفسیر کند، کدام انسان خردمندی این را باور می کند؟
بهاء می گوید: قیامت به معنای قیام یک نفر برای اصلاح حال مردم، بهشت باغ رسیدن و دیدار شخصی است که ادعای مقام می کند، جهنم یعنی به آتش دوری، نادانی و خلاف سوختن؛ خداوند، کسی است که تو را علم و ادب می دهد؛ معجزه ناتوان کننده مردم عوام، احمق و نادان از ادعاهای پوچ، طلا، نقره، حیله و نیرنگ و سیاست و تدبیر کتاب آسمانی یعنی کلماتی که از آسمان فکر  و روح به زبان جاری می شود.
اگر کسی به این اندازه با اشاره، مجاز و دو پهلو سخن می گوید، واقعا خردمندی یافت می شود که به او سخن او اعتماد کند؟
هنگامی که بایدها و نبایدها تاویل و تفسیر می شود، دین چه معنایی دارد؟ چرا آزادی مردم بیچاره را می گیرید و آنها را زیر بار تکلیف می برید؟
در این صورت فلسفه آفرینش که تکامل انسان است از میان رفته و زندگی در دنیا بیهوده می شود،۲ مرگ، قیامت، پاداش و کیفر بی معنا می شود چرا که شخصی چند سالی بدون امید به حساب و کتاب زندگی می کند، خوب یا بد می میرد و همه چیز تمام می شود. حتی فکر این زندگی هم انسان خردمند را  آزار می دهد.
در این حالت است که جنگل قانونمندتر از محیط زیست انسان می شود.
شاید بهاء از پوچ بودن آفرینش و بی معنا بودن آیین و مذهب آگاه بوده است و برای رهانیدن بشر از قید و بندها و آزادی بخشی به آنان این تاویل های شگفت انگیز را بیان کرده است.
عبد البهاء که از اسرار این مرام آگاه بود، می گوید:
این امور (وحدت سیاست، وحدت آراء، وحدت آزادی، وحدت وطن)  که ذکر شد، همگی حتمی است، زیرا نیرویی آسمانی پشتوانه آن است؛ در ایران، اقوام مختلف، مذاهب دشمن و رأی های متفاوت بود که از همه جهان بدتر بود، حال به سبب بوی خوش قدس، چنان ارتباط و التیامی حاصل شده … و مجلس های مسیحی، موسوی، زردشتی و مسلمان در نهایت دوستی، محبت و آزادگی برگزار می شود و هیچ تفرقه و دشمنی در میانشان نیست. ببین که قدرت اسم اعظم چه کرده است.
ما نیز به حکومت سیاسی بهائیت تبریک می گوییم که نه تنها حقیقت اسلام و حرارت دینی را از میان مسمانان برداشته، بلکه از علاقه و حرارت مسیحیان، یهودیان و زردشتیان نیز کاسته است به گونه ای که در نهایت یک رنگی زیر سایه وحدت آزادی، وحدت سیاست و وحدت وطن زندگی می کنند و حد و مرزهای دین، آیین و وطن را از سر بیرون کرده اند؛ پس: « واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى‏آورند!»۳
پانوشت:
۱. ان کان هذا هو القائم الموعود: این سیفه المسلول و این لوائه المعقود و این جنوده المجنده و این الاعنه و الاسنه این ترویجه للشریعه الغراء و این تعمیمه للطریقه السمحه لبیضاء این طیران النقباء و النجباء و این اجتماعهم فی ام القری این القیامه الکبری این المیزان این الصراط این الحساب این الجحیم المتسعره و این الجنه المتبهجه و این الکوثر و السلسبیل و این الکاس الممزوجه بالکافور و الزنجبیل این الحوریات القاصرات الطرف فی الخیام و این الولدان المخلدون کانهم لولو مکنون این الملائکه الغلاظ الشداد و این السلاسل و الاغلال و این و این؟ (مکاتیب، عبد البهاء، ص ۳۵۲، س۸).
۲. افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون. (سوره مومنون، آیه ۱۱۵).
۳. فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ‏؛ (سوره بقره آیه ۷۹).

سید مصطفی احمدی بازدید : 84 دوشنبه 28 بهمن 1392 نظرات (3)

همیشه شنیده ایم که بابیت و بهائیت در پس پرده، رازهایی با استعمار دارند که در این مقاله اشاره به آنها می کنیم. بر اساس گواهی تاریخ، استعماراگران برای نیل به مطامع استعماری خود، از هر دری وارد شده اند و به هر نیرنگی توسل جسته اند. یکی از این حیله ها، تأسیس مذاهب جعلی و ایجاد اختلاف در مذاهب اعتقادی مردم است.
دول استعماری همواره در پی بهره گیری از سرمایه های خدادادی سرزمین های دیگر کشورها بودند. در این بین کشورهای آسیایی، به ویژه، خاورمیانه که دارای منابع طبیعی سرشار هستند، از اولویت های خاص برخوردار بوده اند. استعمار به طرق مختلف وارد این سرزمین ها شدند و با توجه به اهمیت زیادی که دراین سرزمین ها به عقاید مذهبی و جود داشت از احساسات مذهبی و دینی مردم سوء استفاده کردند و با تأسیس مذهب، باعث ایجاد تنش و تفرقه دراین سرزمین ها شدند. آنها با توجه به شعار معروف خود، یعنی «تفرقه بیندازو حکومت کن » به استثمار منابع خدادادی این سرزمین ها اقدام کرده اند. فرقه های بابیت و بهائیت محصول همین ترفند استعماری است.
خلاصه کلام این که بهائی گری در حقیقت دین نیست، بلکه مسلکی است که از مجموعه ادیان و مذاهب و فلسفه تصوف، عرفان و مکاتب گوناگون، خوشه چینی کرده است.
یکی ازموانع بزرگ در برابر چپاولگری و تعددهای ناجوان مردانه استعمار، تعالیم بلند اسلام بوده و هست. به همین جهت استعمار همواره در جهت از میان برداشتن این مانع به طرق گوناگون، جهد و جد فراوان کرده است. اسناد تاریخی و شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که ظهور محمد بن عبدالوهاب نجدی در عربستان در اوائل قرن ۱۲ ( هـ. ق )، میرزا علی محمد شیرازی سید باب و میرزا یحیی ازلی و میرزا حسینعلی بهاء الله در نیمه قرن ۱۲، در ایران و احمد قادیانی، در اواخر قرن ۱۲ در هند و امثال آن درهر کمیت و کیفیتی و در هر کشوری، مخلوق یک اندیشه و یک عامل به نام استعمار است.
از مشترکات مهم فرقه های مذکوره می توان به «ضرب اعناق»، «حرق کتب»، «هدم بقاع»، «قتل عام» و سرانجام «خدمت گزاری مطلق برای استعمار» اشاره کرد.
از بررسی های همه جانبه، ازمنابع محققین معاصر و نیز اسناد و شواهد و قرائن تاریخی، چنین استنباط می شود که پیدایش محمد بن عبدالوهاب نجدی درعربستان، در اوائل قرن ۱۲ ( هـ. ق ) و میرزا علی محمد شیرزای، سید باب، در نیمه آن و میرزا یحیی ازل و میرزا حسینعلی بهاء الله و میرزا احمد قادیانی هندی در اواخر همین قرن، نتیجه یک برنامه ریزی حساب شده ازسوی استعمار بوده است، به عنوان نمونه، می توانیم به چند مورد مشابه در اعمال و رفتار این فرقه ها اشاره کنیم:
در کتاب بیان، باب ۱۸، از واحد هفتم، دستورات، یا به اصطلاح، احکامی از سید باب وجود دارد که حکم به سوزاندن کتب، جز کتب بابی، کرده است : « برهر کس از بابیان – پسر و باب – واجب است که همه کتب را بسوزانند جز کتب بابیان».

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 100 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (1)

بهائیان می گویند: هر هزار سال یک مذهب جدید ظهور می کند:
بنا بر این، اگر بهائیت، آغاز ظهور خود را پایان دوران ائمه اطهار علیهم السلام به حساب می آورد، باید توجه داشت که پیشوایان معصوم اسلام علیهم السلام، دوازده نفرند نه یازده نفر و اگر بنا را بر باور آنان بگذاریم که سید علی محمد باب شیرازی را امام دوازدهم می دانند، باید آغاز این هزار سال را از سال ۱۲۶۶ قمری بگیریم که در نتیجه می بایست سال پیدایش بهائیت و ظهور پیامبرشان، ۲۲۶۶ قمری باشد؛ یعنی حدود هشتصد و خرده ای سال دیگر.

پس تا بهائیت باید در سال ۲۲۶۶ قمری ظهور می کرد، تا آن زمان سکوت کنید و در آن سال ادعای خود را مطرح کنید

به نظر شما مخاطب گرامی، این تناقض نیست که بهائیان ادعا می کنند که هر هزار سال یک مذهب ظهور می کند، سپس پیش از آن که حتی ادعای خودشان محقق شود و هزار سال بگذرد، ادعای ظهور می کنند، بر این اساس، یا ادعای پیامبری و دین جدید حسین علی بهاء حرفی گزاف و باطل است یا مهدی موعود و منجی بودن علی محمد باب! چون نمی شود باب امام زمان باشد و هنوز هزار سال نگذشته، پیامبری جدید بیاید، البته همه این ها بنا بر ادعای خود بهائیان است و ما چیزی جز ادعای بهائیان نمی گوییم.

سید مصطفی احمدی بازدید : 89 چهارشنبه 23 بهمن 1392 نظرات (1)

شاید از خود بپرسید که:

چرا فرقه هایی چون بهائیت مشرک دانسته می شوند، در حالی که در آموزه های خود از توحید سخن می گویند؟

 در بر خورد ابتدایی با این پرسش، به نظر می رسد این سئوال منطقی است و کسانی که  آنان را مشرک می دانند، اشتباه می کنند، ولی کسی که کمترین آگاهی ای از عقاید این فرقه ها داشته باشد، می داند که در این فرقه ها، به ویژه در بهائیت، اصلاً چیزی به عنوان توحید (به معنای واقعی) وجود ندارد.

برای اثبات این ادعا، می توان در باره قبله از بهائیان چند سئوال پرسید:

۱. قبله شما کجاست؟

۲. چرا قبله شما با دیگران تفاوت دارد؟

۳. چه کسی آن قبله را معرفی کرده است، آیا ریشه الاهی دارد؟

اگر بهائیان پیرو یکی از ادیان ابراهیمی باشند، یعنی ادیان آسمانی ای که اجالتاً در دنیای ما هستند، باید یا به سوی بیت المقدس نماز بخوانند یا رو به کعبه؛ در حالی که آنان رو به خانه ای نماز می خوانند که محل دفن سرکرده این فرقه است. آنان در حقیقت به قبر سرکرده خود سجده می کنند نه جایی که خدا خواسته است.

هیچ کدام از قبله های ادیان الاهی، نه آرامگاهند و نه محل دفن کسی، بلکه معبد و خانه خدایند. بیت المقدس و کعبه، به امر الاهی و توسط برگزیدگان خدا بنا شده اند نه به فرمان سرکرده فرقه و توسط یک فرد عادی.

قبله باید از سوی خدا مشخص شود، زیرا برای اوست که به سوی قبله نماز خوانده می شود. در اسلام، نخست به سوی بیت المقدس نماز خوانده می شد، سپس فرشتگان پیامبر را چرخاندند و قبله را به سوی کعبه گرداندند و همه اینها (چه نماز به سوی بیت المقدس و چه تغییر قبله به کعبه) به امر خدا بود، از این رو معنا ندارد بدون امر الاهی، قبله سومی به وجود بیاید، چون نه خدا خواسته، نه پیامبری از قبله جدید سخن گفته است؛ آن هم جایی که کسی دفن شده است و خواسته است که به او سجده کنند، زیرا این قبله و سجده کردن به سوی آن، نماد بت پرستی است نه یکتا پرستی.

پس یکی از ادله ای که برای یکتا پرست نبودن بهائیت بیان می شود، و نیاز به کتاب و سند و مدرک ندارد، همین تفاوت قبله است که همه بهائیان آن را می دانند و نیازی به جست و جو و کند و کاو ندارد.

علاوه بر قبله، می تواند از حج بهائیان سخن گفت، زیرا آنان برای حج و طواف به دو سمت می روند که هر یک متعلق به یکی از سران آنان است، یکی علی محمد باب و دیگری حسین علی نوری!

همین مسئله و پرسش ها، در باب حج بهائیان نیز وارد است:

۱. فلسفه حج چیست؟

۲. در حج باید خدا را پرستید و از شیطان بیزاری جست یا مکان هایی را تقدیس کرد که مربوط به سران فرقه است؟

حج بهائیان در دو منطقه است که نه ربطی به حج اسلام دارد، نه ربطی به حج پیش از اسلام.

همین دوگانگی محل حج، خود به تنهایی خلاف توحید است. اگر بهائیان آن را توحید می دانند، چرا تنها مردان می توانند به حج بروند و زنان از آن محرومند، پس مبارزه با توحید است.

پس این که بسیاری از فرق برای جذب افراد گوناگون از مسائل مختلف سخن می گویند، به این معنا نیست که به آن مسائل، آداب و اعتقادات، پایبند هستند، بلکه تنها وسیله ای برای تبلیغ و جذب زیر شاخه و پیرو است، زیرا آنان در ابتدای دعوت، مجبورند برابر افکار و اندیشه های شخص فراخوانده شده، گام بردارند؛ از این رو باید از راه هایی وارد شوند که فراخوانده شده باور دارد و به آن وفادار است؛ مثلا مبلغ فرقه مجبور است، دعوت خود را برای افراد مذهبی با رنگ و بوی دین و مذهب ارائه کند و برای افراد بی دین، از آزادی عمل و ترویج شهوت و … سخن بگویند.

پس سخن از یکتا پرستی، برای جذب موحدان و یکتا پرستان است و خبری از توحید واقعی در میان نیست؛ البته این تنها ادله در باب کذب بودن دعوت بهائیان توحید نیست، زیرا سرکرده این فرقه یعنی حسین علی نوری، به دفعات ادعای خدایی و الوهیت می کند که در مقاله جداگانه ای به آن پرداخته شده است.

سید مصطفی احمدی بازدید : 86 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (1)

سید علی محمد شیرازی، جوانی ۲۵ ساله بود که در سال ۱۲۶۰ (هـ ق) با وفات سید کاظم رشتی، فضا را برای ادعای گوناگون خود آماده دید و با وجود کمی سن، توانست توجه گروهی از مشتاقان و منتظران مهدی موعود (عج) را به خود جلب کند، زیرا زمینه هایی داشت که با چند نمونه از آنها آشنا می شویم:

۱. سید بودن و علاقه شیعیان به سادات؛
۲. ذکرگویی ها و وردخوانی ها، آن هم زیر آفتاب سوزان بوشهر و جلب توجه مردم؛
۳. بهره گیری از لقمه نامشروع شیخیه (رکن رابع).

علی محمد شیرازی، در حد فاصل میان سال های ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۴ (هـ ق) به ترتیب دو ادعای کرد: یکی ذکریت و دیگری بابیت. در مرحله نخست، در ۵ جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ (هـ ق) برابر با ۶ خرداد ۱۲۲۳ (هـ ش) ملا حسین بشرویه را به منزل خود در شیراز دعوت کرد و با نشان دادن کتابی که تفسیر سوره یوسف نامیده بود، خود را سید ذکر معرفی نمود و بشرویه را به سوی خود فراخواند: «للهُ قَد قَدَّرَ أن یَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ بنِ مُوسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد بنِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ ‏عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً».۲ بر این اساس، در این دعوت، خبری از بابیت نیز نبود، چه رسد به مهدویت و نبوت و الوهیت.

در مرحله دوم، علی محمد، پای خود را از ذکریت فراتر گذاشت و در سال ۱۲۶۱ (هـ ق) به یکی از آشنایان خود به نام ملا صادق، دستور داد تا جمله: «اشهد أن علیاً قبل نبیل باب بقیه الله» را در اذان مسجد نو شیراز اضافه کند.

علی محمد باب، با اضافه کردن این جمله به اذان، ادعای بابیت خود را علنی ساخت و سیلی از اعتراضات و انتقادات مردم مؤمن شیراز را متوجه خود ساخت. حاکم شیراز نیز برای آرام کردن اعتراضات، علی محمد را از بوشهر به شیراز فراخواند و در مجلسی خصوصی او را بازخواست کرد. علی محمد نخست با خواند آیه: «إن جاءکم فاسق بنباء فتبینوا»۳ همه چیز را انکار کرد و در نهایت با برخورد حاکم، مجبور به باز پس گیری ادعاهایش و توبه شد.۴

بر این اساس، چندین هفته، روزهای جمعه به هنگام نماز در مسجد وکیل شیراز حاضر می شد و از ادعاهای خود توبه می کرد و به خانه دایی خود باز می گشت، زیرا در حبس خانگی به سر می برد.۵

لازم به ذکر است که بهائیان، توبه علی محمد شیرازی را از باب تقیه می دانند، در حالی که در امر امامت و نبوت، جای تقیه نیست. تقیه اولاً در فروع دین است و در اصول دین جای ندارد و ثانیاً اصحاب و پیروان می توانند تقیه کنند نه امام و پیامبر، زیرا تقیه امام و پیامبر خلاف رسالت و وظیفه آنان است، چرا که آنان وظیفه دارند که مردم را هدایت کند؛ اگر از روی تقیه خلاف وظیفه خود را انجام دهند و به خلاف وظیفه خود تظاهر نمایند، نه تنها پیروان خود را هدایت نکرده اند، بلکه سبب تحیر و گمراهی آنان نیز شده اند، از این رو تقیه کردن بر پیامبر و امام جایز نیست.

پانوشت:
۱. تفسیر سوره یوسف.
۲. نک: کواکب الدریه، ص ۳۹؛ تفسیر سوره یوسف، ص ۳. (به درستی که خدا مقدّر کرده­ است که این کتاب را در تفسیر نیکوترین داستان­ها (سوره­ی ‏یوسف) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علی … فرزند علی بن ابی طالب بر بنده اش خارج ‏سازد تا از نزد ذکر (خود باب) حجت رساننده‌ی خدا بر اهل عالم باشد.‏)
۳. سوره حجرات، آیه ۴۹.
۴. نک: مطالع الانوار، ص ۱۲۹ – ۱۳۰.
۵. نک: پیشین، ص ۱۳۲.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 94 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

یکی از باورهای بابیان و بهائیان، اعتقاد به الله بودن علی محمد باب و حسینعلی نوری است. علی محمد باب مدعی است که رفیع ترین مراتب حقیقت یعنی الوهیت در او حلول کرده، آن هم حلولی مادی و جسمانی؛ این اعتقاد بهائیان با مبانی هیچ یک از ادیان آسمانی نمی سازد، زیرا الوهیت ویژه خدای سبحان است و هیچ کس و هیچ چیز در این مقام با او شریک نیست.

قریب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را یازده۱ و برخی دوازده۲ مورد اعلام کرده اند، از جمله آنها که همه بالاتفاق آنرا ذکر کرده اند نجاست کافر۳ است، کافر یعنی کسی که منکر خدا باشد و یا برای خداوند متعال شریک قائل باشد.
و یا اینکه رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) را قبول نداشته باشد و نیز به کسی کافر می گویند که ضروری دین یعنی، چیزی را مثل نماز و روزه که همة مسلمانان آنرا جزء دین اسلام می دانند منکر شود.۴

فقهاء در این زمینه به آیة شریفة «انما المشرکون نجسٌ»۵ و روایات متعدد دیگری، از جمله این روایت که از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است «من نصب دیناً غیر دین المومنین(دین اسلام) فهو مشرک»۶ استناد می کنند.
و از فروعاتی که برای این مسئله ذکر کرده اند این است که تمام بدن کافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.۷

حال که روشن شد چه کسانی در فقه اسلام و شیعه نجس هستند به کنکاش در آثار بهائیان می پردازیم تا از برخی عقاید آنها آگاه شویم بهائیت فرقه ای است که توسط حسنعلی نوری معروف به بهاء الله به وجود آمده است. قبل از آن به وسیله علی محمد باب که به پیروی از اندیشه های شیخیه خود را رکن چهارم یا انسان کامل پنداشته بود، با بیت را به وجود آورده بود، وی در آغاز مدعی بود که باب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ ولی در نهایت ادعای الوهیت نموده و اعلام نمود که بعداً کسی را به عنوان «من یظهره الله» خواهد فرستاد. بعد از اعلام علی محمد، حسینعلی نوری مدعی شد که او همان کسی است که علی محمد باب وعده آمدن او را داده است. بعد از آن با ادعای نسخ دین اسلام، نغمة ایجاد دین تازه سرداد و به دین سازی روی آورد.۸

اشاره ای به برخی از باورهای بهائیان:

۱. اعتقاد به الوهیت علی محمد باب و حسینعلی نوری
یکی از سخیف ترین و غیر معقول ترین اعتقادات بهائیت و بابیت اعتقاد به اله بودن باب و حسینعلی نوری است علی محمد باب ادعا کرده است که رفیع ترین مراتب حقیقت یعنی الوهیت در او حلول کرده آن هم حلولی مادی و جسمانی.۹
این اعتقاد بهائیت با مبانی تمام ادیان آسمانی در تضاد می باشد زیرا در ادیان آسمانی الوهیت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانیان است و در این مقام هیچ کس و هیچ چیز با او شریک نیست.

۲. اعتقاد به مقام نبوت علی محمد و میرزا حسینعلی
بهائیان می گویند: «مقام قائم موعود به حکم برخی آیات قرآن کریم، مقام اصالت و نبوت است.»۱۰
اما شیعه می گوید: «قائم موعود تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد (صلّی الله علیه و آله) و مقام او مقام خلافت و وصایت و امامت است نه اصالت و نبوت.»۱۱

۳. اعتقاد به قائم موعود بودن علی محمد باب و میرزا حسینعلی
بهائیان می گویند: «علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری موعود دین اسلام هستند و جمیع انبیاء بدان اشارت داده اند و علامات آن در کتابهای آسمانی ثبت است.»
اما شیعه می گوید: «موعود دین اسلام یکی قیامت کبری است و دیگری ظهور بقیة‌الله (ارواحنا له الفداء) که در قرن سوم هجری در سُرّ من رآه متولد شد، نام مادرش نرجس است.»

۴. اعتقاد به نسخ دین اسلام
بهائیان می گویند: «مقام قائم موعود، مقام شارعیت است نه تابعیت،۱۲ و نیز می گویند قائم در هنگام ظهورش حکم به نسخ دین اسلام می کند و بتشریع شریعت جدیدی غیر از اسلام می پردازد.»۱۳
اما شعیه می گوید: «قائم موعود، تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد (صلی الله علیه و آله) و مجدد و محیی همان دین اسلام است و صاحب کتاب جدید و آورندة‌ شریعت جدیدی نیست.»۱۴

خلاصه آنکه بهائیان:

اولا:ً مدعی الوهیت باب و بهاء و منکر خاتمیت نبی مکرم اسلام هستند، ثانیاً: منکر احکام ضروری دین مثل نماز، و روزه و… بوده و آنها را منسوخ می دانند.

ثالثاً نه تنها منکر وجود نازنین حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند بلکه دشمن او می باشند.
در نتیجه می توان گفت که علت نجاست آنان، کفر آنان می باشد و ادله ای که به نجاست کفار و مشرکین دلالت دارند، آنان را نیز در بر می گیرند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. توضیح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.
۲. بهائیت دین نیست، ابوتراب هدائی. به نقل از سایت محاکمه
۳. تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابی.
۴. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۱، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب۲.
پی نوشت:
۱ . خمینی، تحریر الوسیله، نجاسات، قم، اسماعیلیان نجفی، ط دوم، ۱۳۹۰هـ ق، ج۱، صفحة ۱۱۴، مسالة ۱.
۲ . رسالة توضیح المسائل با متن فتاوی آقای بروجردی و حواشی آیات عظام، جاویدان و فراهانی، علمیه، مسئلة ۸۴، ص ۲۶.
۳ . محقق حلی، شرایع الاسلام، دارالاضواء، بیروت، ط دوم، ۱۴۰۳ هـ، کتاب الطهاره، ج۱، ص ۵۳.
۴ .رسالة توضیح المسائل مسئلة ۱۰۷، ص ۳۰.
۵ .توبه/‌۲۸.
۶ . حر عاملی، وسائل الشیعه، الاحیاء التراث، قم، ط اول، ۱۴۰۹ هـ ق، ج ۱، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب ۲، ح ۳، ص ۳۰،.
۷ . رساله توضیح المسائل ۱۰۸، ص ۳۱.
۸ . زاهدانی، سید سعید زاهد، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ط دوم، ۱۳۸۱، ص ۹۷.
۹ . عامر النجار، البهائیة و جذورها البابیة، دارالمنتخب العربی، ط اول، ۱۴۱۹ هـ . ق، ص ۴۴.
۱۰ . بهائی چه می گوید، جواد تهرانی، ،‌ مشهد، ط دوم، ۱۳۴۱، ج ۲، ص ۲.
۱۱ . همان،‌ص ۷۶.
۱۲ . همان، ص ۲.
۱۳ . همان، ص ۹۳.
۱۴ . همان ، ص۷۶

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 82 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (1)

مهدی کیست؟
مهدویت از کجا آمده است؟
چه دلیل و مدرکی آن را استوار نگه داشته است؟

مهدی نامی آشنا برای مسلمانان به ویژه شیعیان است. او نهمین فرزند سومین امام شیعیان امام حسین (علیه السلام) است.

همه افراد بشر، در انتظار منجی ای دادگستر، به زندگی خود هدف می دهند و سختی ها و مشکلات را تحمل می کنند و هر دم با خود زمزمه می کنند:

شاید این جمعه بیاید شاید پرده از چهره گشاید شاید

تمام نشانه ها و مشخصاتی را که ادیان غیر از اسلام برای منجی عالم بشر می شمارند، همان اوصاف حضرت مهدی (عج) است۱ که از زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آن حضرت بیان شده است و مسئله مهدویت در سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) کاملا روشن است.

دلایل و براهین مهدویت به اندازه ای روشن و منطقی است که همه در طول چهارده قرن گذشته آن را پذیرفته اند و حتی در تاریخ دیده می شود که هر جا موقعیتی مناسب بوده، عده ای سود جو از عقاید پاک مردم معتقد سوء استفاده کرده و خود را مهدی موعود می خواندند و عده ای کم آگاه را به سوی خود جذب می کردند ولی پس از اندک زمانی پرده از چهره آنان کنار رفته و رسوا می شدند.۲

قرآن کریم به جهت مصالحی که در مقام بیان آن نیستیم، صراحتا به موضوع امامت نمی پردازد، ولی از همان روزهای آغازین ظهور اسلام، در هر زمان و مکان مناسب، از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مسئله خلافت و امامت پرداخته شده است و ایشان دوازده تن از اولاد خود را به عنوان جانشینان معصوم پس از خود معرفی فرموده اند.۳
مسئله تعیین خلافت و معرفی امامان معصوم (علیهم السلام) به دفعات در سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده می شود. اگر چه موضوع خلافت و امامت مسئله ایست که میان عامه و خاصه تفرقه انداخته است و عامه با موضوع وصایت خاصه مخالفت می کنند، ولی احادیثی که در این رابطه از حضرت نقل شده است در کتب معتبر شیعه و سنی به روشنی قابل مشاهده و بررسی است.)

در نتیجه این پیگیریها و یادآوریهای مکرر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است که شیعه پیوسته در انتظار ظهور مهدی موعود (عج) بوده و هست و در کتابهای خود به مشخصات حضرت و علایم ظهور پرداخته است که به چند نمونه آن اشاره می کنیم:

نشانه های ویژه قائم آل محمّد از روایات:
۱. ولادت حضرت مخفی خواهد شد.
۲. اسم و کنیه او، همان اسم و کنیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
۳. پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
۴. پسر نهم امام حسین (علیه السلام) است.
۵. پسر ششم امام صادق (علیه السلام) است.
۶. مادر حضرت، نرجس خاتون دختر یوشعا است.
۷. مانند نوح نبی (علیه السلام) عمر درازی خواهد داشت.
۸. مدت طولانی از دید مردم غایب خواهد بود.
۹. دین مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، (اسلام) را ترویج می دهد.
۱۰. زمین را پس از فرا گیری ظلم و جور، از عدل و داد پر می کند.

پس از بیان نشانه ها، به جاست که به نقل چند حدیث بپردازیم:

مرحوم صدوق ره از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: جبرئیل از خدای تبارک و تعالی نقل می کند که فرمود: هر کس بداند که معبودى جز من تنها نیست و اینکه محمد بنده و رسول من است و على بن ابى طالب خلیفه منست و ائمه از فرزندانش حجت منند او را برحمت خود ببهشت میبرم و بعفو خود از دوزخ بر کنار مى‏دارم و هر کس گواهى بدهد که معبودى نیست جز من تنها و گواهى ندهد که محمد بنده و فرستاده من است یا بآن شهادت دهد ولى گواهى ندهد که على بن ابى طالب خلیفه من است یا بدان گواهى دهد ولى گواهى ندهد که امامان بعد از او حجج منند بتحقیق که نعمت مرا انکار کرده و عظمت مرا کوچک شمرده و بآیات و کتب من کافر شده اگر قصد من کند او را محجوب سازم.
در این هنگام جابر بن عبد اللَّه انصارى از جا بر خواست و عرض کرد: اى رسول خدا امامان از اولاد على بن ابى طالب کیانند؟ فرمود: حسن و حسین دو سیّد جوانان اهل بهشت سپس آقاى عبادت‏کنندگان در زمان خود على بن الحسین، سپس (حضرت) باقر محمد بن على، و تو او را دیدار و درک خواهى کرد و چون او را دیدار کردى سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفر بن محمد؛ سپس کاظم موسى بن جعفر؛ سپس رضا على بن موسى، سپس تقى محمد بن على، سپس نقى على بن محمد، سپس زکىّ حسن بن على، سپس فرزندش قائم به حق، مهدى امّت من، آن که زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از ظلم و جور پر شده است.۴

صدوق (ره) در جای دیگر از احمد بن اسحاق نقل می کند که گفت:
نزد امام حسن عسکری (علیه السلام)، برای پرسش از جانشین حضرت حاضر شدم؛ ایشان سخن را شروع کرده و فرمود: ای احمد بن اسحاق، از آن گاه که خدای سبحان آدم را آفرید، تا قیامت زمین را از حجت خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت.
به ایشان گفتم: یا ابن رسول الله، امام و خلیفه پس از شما کیست؟

احمد بن اسحق بن سعد اشعرى می گوید: شرفیاب حضور امام یازدهم ابى محمد حسن بن على علیه‏السلام شدم و میخواستم از وى راجع بجانشین پس از او پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود اى احمد بن اسحق بدرستى که خداى تبارک و تعالى از آنگاه که آدم را آفریده زمین را خالى نگذاشته و نگذارد تا قیام ساعت از حجت خدا بر خلقش که باو از اهل زمین بلا بگرداند و باو باران فرو فرستد و باو برکات زمین را بدر آورد گوید من گفتم یا ابن رسول اللَّه امام و خلیفه پس از شما کیست؟
آن حضرت برخاست و درون خانه رفت و سپس با پسری حدود سه ساله برگشت که رویش چون ماه شب چهارده بود، فرمود اى احمد بن اسحق اگر نزد خدای سبحان و نزد حجت های او گرامى نبودى، من پسرم را به تو نشان نمی دادم؛ او هم نام و هم کنیه رسول خدا است. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر کند، آن هنگام که از ظلم و جور پر شده باشد.‏۵

همچنین در جای دیگر از یونس بن عبد الرحمن نقل می کند که گفت:
نزد امام کاظم (علیه السلام) رفتم و به ایشان گفتم: یا ابن رسول الله، تو قائم بالحق هستی؟
فرمود: من نیز قائم بالحق هستم، ولى آن قائمى که زمین را از دشمنان خداى عز و جل پاک کرده و آن را پر از عدالت می کند، آن هنگام که پر از جور و ستم شده است، پنجمین فرزند من است که مدتی زیادی در غیبت به سر می برد.۶

شیخ طبرسی از عبد العظیم حسنی نقل می کند که گفت:
خدمت حضرت جواد علیه السّلام رسیدم تا از ایشان بپرسم قائم همان مهدی است یا نه؟ ایشان قبل از من فرمود: ابو القاسم، قائمِ از اهل بیت ما، همان مهدى است که باید در هنگام غیبتش منتظِر و در وقت ظهور از او اطاعت کنید، او سومین کس از فرزندان من است، به خداوندى که محمد را براستى برانگیخت و ما را به امامت مخصوص گردانید اگر از عمر جهان نماند مگر یک روز، پروردگار همان روز را به اندازه‏اى دراز خواهد کرد تا قائم را بیرون آید و زمین را پس از آن که از جور و ستم پر شده از عدل و داد پر کند، بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است‏.۷

پس از نقل احادیث نوبت به سخن دو تن از دانشوران درباره بحث مهدویت و علایم ظهور می رسد:

شیخ احمد احسایی به از عوالم و اکمال نقل کرده و می گوید:
چرا سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره عمار -جمعیت ظلم کننده او را می کشند- را تصدیق می کنیم، همچنین در باره امیر المؤمنین (علیه السلام) -محاسن مبارکش با خون سرش خضاب خواهد شد- و امام مجتبی (علیه السلام) -بواسطه سم دادن او را شهید می کنند- و نیز در باره حضرت سید الشهدا (علیه السلام) -او را در سر زمین کربلا شهید خواهند کرد- ولی پیشگویی او نسبت به حضرت قائم (عج) – به صورتی که غیبت و ظهور او را با تمام ویژگی ها و اسم و نسب خبر داده است- را نپذیریم؟
آیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همه کارها و سخن های خود صادق نبوده است؟
آیا حقیقت اسلام غیر از تسلیم شدن و پذیرفتن همه احکام و امور دینی است؟۸

همچنین شیخ در جای دیگر می نویسد:
خلافت ظاهری حضرت قائم (عج) از آغاز امر تا به امروز که سال هزار و دویست و سی و چهار هجری قمری است، پوشیده و پنهان است و در این مدت که نهصد و هفتاد و چهار سال می شود، ظلم و جور زمین را فرا گرفته است و رفته رفته بیشتر می شود، آن حضرت امروز موجود و زنده بوده و در مکان های مختلفی ساکن می شود تا روزی که با نهایت قدرت و توانایی ظهور کرده و سراسر زمین را از عدل و داد پر کند؛ مدت حکومت آن حضرت نیز هفتاد سال است.۹

سید کاظم رشتی نیز در این باره می گوید:
شهادت می دهم که دوازدهمین نفر از اوصیای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت ابو القاسم حجه بن الحسن الهادی الخلف القائم است، ما در انتظار ظهور او هستیم تا زمینی را که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد پر کند. آن حضرت زنده است و نخواهد مرد تا روزی که طاغوت را از میان بر دارد.۱۰

علی محمد باب شیرازی که مدعی بابیت است و بهائیان او را مبشر بهائیت می دانند نیز به وجود و غیبت مهدی موعود اعتراف داشته۱۱ و در تفسیر سوره یوسف خود می نویسد:
۱. «قُل إنّ الله فاطرُ السموات و الارض مِن عِنده حجّته القائم المنتظر و انّه هو الحَقّ و إنّی انا عبدٌ مِن عِباده قد اسخر الملک لدواته فاسلموا امر الله.»۱۲
۲. «قاتلوا المشرکینَ کافّه کما یردون الذکر کافّه و طَیّبوا الارضَ للحجّه.»۱۳
۳. «اقتلوا المشرکین و لا تذروا علی الارض بالحقّ علی الحقّ من الکافرین دیّاراً حتّی ظهرت الارض و من علیها لبقیه الله المنتظر و اعملوا لله الحمد علی سبیل الباب محمودا.»۱۴
موارد دیگری نیز هست که به همین اندازه بسنده می کنیم.

علی محمد شیرازی همچنین در صحیفه بین الحرمین می نویسد: «انه لکتاب قد نزل من لدن بقیه الله امام حق قدیم و انّه لهو الحق قی السموات و الارض لا یعزب من علمه شیء و لا یحیط بذکره خلق و انهکم لامام حیّ عظیم … قل إنّنی أنا عبد من بقیه الله قد آمنت بالله و آیاته و ما نزل فی القرآن … قل یا أیّها الملأ أن اسمعوا حکم بقیه الله من لدن عبده … .»

پانوشت:

۱. ر. ک: دادگستر جهان، ص ۶۹- ۷۰.
۲. تعداد قابل توجهی از این موارد در تاریخ ثبت شده است که برای بررسی بیشتر می توان به تاریخ مهدویت مراجعه کرد.
۳. چرا که از ایشان بعید است که امت خود را پس از هدایت، بدون هیچ سر پرست و راهنمایی رها کنند.
۴. ر. ک: کمال الدین-ترجمه کمره‏اى، ج‏۱، ص: ۳۷.
۵. ر. ک: کمال الدین-ترجمه کمره‏اى ج‏ ۲، ص ۵۶؛ باب سى و نهم. 
۶. ر. ک: کمال الدین-ترجمه کمره‏اى ج‏۲، ص ۳۰ باب سى و پنجم.
۷. إعلام الورى بأعلام الهدى ص۴۳۵ الفصل الثانی فی ذکر الأخبار الواردة عن آبائه فی ذلک.
۸. جوامع الکلم، ج ۱، ص ۵۴؛ از صفحه ۴۰ تا ۹۰ به بحث مهدویت پرداخته است.
۹. جوامع الکلم، ج ۲، ص ۲۴۸.
۱۰. مجموعه رسائل، بخش اول وصیت نامه.
۱۱. کواکب الدریه، ص ۳۵.
۱۲. تفسیر سوره یوسف، سوره ۷۶.
۱۳. تفسیر سوره یوسف، سوره ۱۰۲.
۱۴. تفسیر سوره یوسف، سوره ۹۸.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 68 چهارشنبه 16 بهمن 1392 نظرات (1)

وحدت و اتحاد، یکی از تعالیم ادیان الهی است که در این مقاله از دو جهت به آن می نگریم:

۱. وحدت از نگاه اسلام:
قرآن کریم، انسان را از یک اصل و نسب می داند و می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما ‏رِجالاً کَثیراً وَ نِساء؛ ای مردم! از خدایی بترسید که شما را از یک نفس آفرید و از آن نفس، همسرش را خلق کرد و از آن دو، زنان و مردان را در زمین بپراکند.»
۱ و «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى؛ ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم».۲

این کتاب آسمانی، پیوسته از وحدت و همبستگی سخن می گوید، از این رو با واژه هایی چون: ««واعتصموا۳، اصلحوا۴، تعاونوا۵، الّف بین قلوبکم۶، امّة واحد۷ و …» بر این امر مهمّ تأکید می‌کند؛ البته وحدت اسلامی، به معنای برابری ظالم و مظلوم نیست، بلکه به معنای اتحاد و یکپارچگی است، از این رو قرآن می فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا».۸

اسلام، دین اتحاد و همبستگی است از این رو بر جماعت تأکید دارد و از مسلمانان می‌خواهد برخی از عبادات خود را به صورت گروهی انجام دهند و به عباداتی چون حج، نماز جمعه و جماعت بپردازند که نماد اتحاد و یکپارچگی است. (شاید یکی از فلسفه های شرکت در عبادات گروهی، نزدیک شدن انسان ها به یکدیگر، همدردی و دستگیری از هم باشد، زیرا وقتی انسان ها از هم جدا باشند، از درد یکدیگر خبر ندارند.)

حتی خدای سبحان از مسلمانان می‌خواهد که در نمازهای خود، ضمیرهای جمع به کار ببرند و همگان را دعا کنند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‏».۹ و در روایات تأکید شده است که برای دیگران دعا کنید، زیرا دعای مؤمن در حق برادرش مستجاب می‌شود و همچنین می‌فرمایند: دعاهای گروهی به اجابت نزدیکترند.

پیامبر خاتم (ص) نیز در باره اصل برابری انسانها می‌فرماید: «اطاعت خدا بر شهری و بادیه نشین، بر عجم و عرب، آزاده و برده، کوچک و بزرگ و سفید و سیاه واجب است.»۱۰ ایشان درباره اتحاد و همبستگی نیز می‌فرماید: «الْمُسْلِمُونَ یَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ؛ مسلمانان در برابر دشمنانشان، دست واحدی هستند.»۱۱

ایشان همچنین می فرماید: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِی تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى‏؛ نمونه مؤمنان در مهرورزى و دلسوزى به هم چون یک تن است که چون تیکه‏اى از آن بیمار شود، همه آن دچار بی خوابى و تب گردد.»۱۲

سعدی، شاعر شیرین سخن پارسی زبان، این حدیث را به زبان شعر در آورده و می سراید:

«بنی آدم اعضای یکدیگرند           که در آفرینش ز یک گوهرند»

«چون عضوی به درد آورد روزگار          دگر عضوها را نماند قرار»

این شعر به اندازه‌ای شیوا و گویاست، که همگان را به وجد می‌آورد، زیرا ریشه اش از کلام پیامبری الهی است. این شیوایی سبب شد که این شعر را بر سر در سازمان ملل بنویسند.

پس همه ملت ها که نماینده ایشان سازمان ملل است، حرف اسلام را می فهمند. حرف اسلام، چیزی جز وحدت و اتحاد نیست.

۲. وحدت از نگاه بهائیت:
وحدت عالم انسانی، یکی از تعالیم دوازده گانه ای است که توسط عباس افندی (دومین سرکرده بهائیت) جمع آوری و به عنوان اصول بهائیت عرضه شد. وحدت عالم انسانی، برگرفته ای تحریف شده از تعالیم الهی است که در بهائیت دارای تناقض های بسیار است که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:

حسین علی بهاء در جایی می گوید: «عاشروا مع الأدیان بالروح و الریحان»۱۳ و در جای دیگر می گوید: «احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض؛ دوستداران من درّ و جواهر و ما بقی ایشان سنگ ریزه‌های ارض خاکی‌اند.».۱۴

همچنین بهاء درباره آذری زبانها می‌گوید: «اترکوا التروک و لو کان ابوک، ان احبّوک اکلوک و ان ابغضوک قتلوک؛ از تُرک زبانان دوری کن و فاصله بگیر، اگر چه پدرت باشد. که اگر دوستت بدارد خواهدت خورد و اگر دشمن بدارد خواهدت کشت.»۱۵

عباس افندی وحدت عالم انسانی مورد نظر بهائیان را در کلام خود به کار برده و با دیدن سیاه پوستان می گوید: «مثلا چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک اینها خلق الله البقر علی صورة البشرند و ‏آنان متمدن و با هوش و با فرهنگ»؛۱۶ او همچنین اتحاد را به معنای برابری ظالم و مظلوم دانسته و می گوید: «جفاکار را مانند وفادار بنهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا مشک معطّر به مشام رسانید.».۱۷

همانگونه که خواندید، بهاء ابتدا همه را با معاشرت مسالمت آمیز به ادیان فرا می خواند، ولی در جای دیگر، دوستداران خود را درّ و جواهر می خواند و دشمنانش را سنگریزه.

آیا کسانی که یک قوم و نژاد را به صورت کلی آدم خوار و قاتل می خوانند و عقیده دارند که باید آنان را به تمسخر گرفت، می‌توانند پیامبر الهی و راهنمای بشر باشند؟

آیا وحدت عالم انسانی بهائیان، تمسخر اقوام و توهین به نژادهاست؟

کسی که انسانها را چون گاو می داند، راه را به انسان نشان می دهد یا او را به بیراهه می کشاند؟

کسی که جفاکاران را مانند وفاداران می بیند، چگونه از هدایت سخن می گوید، چرا که بخشی از هدایت، جدا کردن جفاکاران از وفاداران است نه آن که آنان را یکی بداند و گرگان خونخوار را چون غزالان بی آزار ببیند، آیا این جز گمراهی و ضلالت است؟

جدای از آن چه گفته شد، بهائیتی که از وحدت عالم انسانی سخن می‌گوید، نه تنها بر سر جانشینی علی محمد باب با میرزا یحیی صبح ازل به جنگ و ستیز برخاستند، بلکه جانشینی بهاء را نیز دستمایه اختلاف و فحاشی های خود قرار دادند؛ آنان حتی نتوانسته پیروان خود را گرد هم جمع کنند و مانع از تفرقه آنان شود؛ آری بهائیت در همان نخستین سالهای پیدایش خود، به دسته ها و گروههای گوناگونی تقسیم شد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. بهائیان ارتدکس؛
۲. بهائیان همجنس گرا؛
۳. بهائیان طرد شده؛
۴. بهائیان بیت العدلی؛

و

پس نه تنها وحدتی در بهائیت نیست، بلکه هر چه هست تفرقه و جدایی است.

پانوشت:
۱. سوره نساء، آیه ۱.
۲. سوره حجرات، آیه ۱۳.
۳. سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
۴. سوره نساء، آیه ۱۴۶.
۵. سوره مائده، آیه ۲.
۶. سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
۷. سوره انبیاء، آیه ۹۲.
۸. سوره آل عمران، ایه ۱۰۳.
۹. سوره فاتحه، آیه ۶.
۱۰. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۳.
۱۱. امالی صدوق، ص ۳۵۱.
۱۲. بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۱۵۰.
۱۳. دریای دانش، ص ۸.
۱۴. مائده آسمانی، عبد الحمید اشراق خاوری، ج ۴،  باب مقام احبای الهی، ص ۳۵۳.
۱۵. اسرار الآثار، فاضل مازندرانی. ج ۲، ص ۱۵۴. (ذیل کلمه‌ی ترک)
۱۶. خطابات عبد البهاء،  ص ۱۱۹.
۱۷. مکاتیب عبد البهاء، ص ۱۶۰.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 94 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

یکی از تحولات عباس افندی، تعالیم دوازده‌گانه‌ای بود که برای بهائیت فراهم ساخت. او در سفرهایی که به اروپا و امریکا داشت، شعارهای دوازده‌گانه بهائیت را جمع آورد و به بهائیان عرضه کرد تا برای جذب غیر بهائیان به کار بندند. یکی از این تعالیم، تطابق دین با علم و عقل است که در این نوشتار، به بررسی و نقد آن در چند نمونه از احکام بهائیت می‌پردازیم:

۱. ربا: ربا به این معناست که شخصی مالی را به عنوان قرض به دیگری بدهد و  شرط کند که هنگام پس دادن، مبلغ اضافه‌ای را به همراه اصل به او بازگرداند. لازم به ذکر است که اگر شخصی مال را به دیگری بدهد و شرط نکند که اضافه‌ای بگیرد، ولی شخص قرض گیرنده، اضافه‌ای را به او بدهد، این نه تنها ربا نیست، بلکه استحباب نیز دارد. ربا در شریعت اسلام حرام است و علی محمد باب نیز بر این حرمت تأکید می‌کند: «یا اهل الارض قد احل الله البیع لکم فی کتابه و قد حرم علیکم الربوا؛ ای اهل زمین خداوند داد و ستد را حلال کرده و رباء را بر شما حرام قرار داده است.»[۱] ولی بهاء نه تنها از حرمت ربا سخن نگفته است، بلکه آن را حلال شمرده و می‌گوید: «اکثری از ناس محتاج به این فقره مشاهده می‌شوند چه اگر ربحی در میان نباشد امور معطل و معوق خواهد ماند، نفسی که موفق شود با هم جنس خود یا هم وطن و یا برادر خود مدارا نماید و یا مراعات کند یعنی به دادن قرض الحسن، کمیاب است، لذا فضلا علی العباد رباء را مثل معاملات دیگر که ما بین ناس متداولست قرار فرمودیم. یعنی ربح نقود از این حین که این حکم مبین از سماء مشیت نازل شد حلال و طیب و طاهر است.» [۲]

بله بهائیان، از تطابق دین با علم و عقل دم می‌زنند، لیکن تنها برای جلب مشتری، زیرا آن چه امروزه به اثبات رسیده است، روشن می‌کند که ربا سبب بسیارزی از رکودهای اقتصادی است و عقل نیز در می‌یابد که سرمایه‌داری که بی تلاش و زحمت پولش را در اختیار دیگران می‌گذارد و در موعد مقرر پولش را به همراه سودش می‌خواهد و کاری ندارد که قرض گیرنده از این پول سود می برد یا سود نمی‌برد، ظالم است.

ربا بر دو چیز می‌افزاید: یکی ثروت سرمایه داران و دیگری فقر فقیران. در ربا سرمایه دار از فقر فقیر سوء استفاده می‌کند و بدون زحمت بر سرمایه خود می‌افزاید و فقیر نیز که چاره‌ای ندارد، به ربا تن می دهد تا چند روز دیگری را بگذراند، به امید این که فرجی حاصل شود.

تطابق دین با علم و عقل شعاری است برای جذب حداکثری، زیرا ثروتمند بی‌دینی که تنها در پی کسب منافع خود است، با این شعار جذب بهائیت می‌شود و بر کردار خود، رنگ دیانت می‌دهد. او از یک سوء خود  را دیندار نشان می‌دهد و از سوی دیگر به صورت قانونی ربا می‌دهد و فقیران را به خدمت خود می‌گیرد.

۲. استمناء یا خود ارضایی: خود ارضایی نیز در اسلام تحریم شده است؛ لیکن علی محمد باب می‌گوید: «و قد عفی عنکم ما تشهدون فی الرویا او انتم بانفسکم عن انفسکم تستنیون، ولکنکم تعرفن قدر ذلک الماء فانه یکن سبب خلق نفس یشهد الله؛ خدا از شما بخشیده آن چه را در خواب می‌بینید، و آنچه را که شما خودتان از نفس خود استمناء می‌کنید، ولی قدر این آب را بدانید، زیرا آن وسیله آفرینش انسان است.»[۳]

تنها ضرری که علی محمد برای استمناء بیان می‌کند، تلف شدن نطفه است، ولی اسلام خود ارضایی را حرام کرده است، زیرا چهارده قرن پیش از معایبی آگاه بوده که امروزه دانشمندان به آن دست یافته‌اند؛ مضراتی که به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

آسیب‏هاى جسمى خود ارضایى:
۱. خستگى و کوفتگى.
۲. ضعف چشم و تارى دید.
۳. نازک شدن و سپس ریزش مو.
۴. سرد مزاجى.
۵. انزال زود رس.
۶. درد در ناحیه تناسلى.
۷. کمر درد.
۸. و

آسیب های روحی خود ارضایی:
حواس پرتى، ضعف حافظه، اضطراب، گوشه‏گیرى و افسردگى، بى‏نشاطى، تند خویى و زود رنجى، ضعف اراده، احساس حقارت، بى‏خوابى، بى‏میل شدن به همسر و لذت نبردن از زندگى مشترک را مى‌توان از عوارض روانى خود ارضایى نام برد.

در این مقاله به دو نمونه از احکام مدرن و مطابق با نیازهای قرن بیستم بهائیت اشاره کردیم که تطابق دین با علم و عقل را به شما نشان داد؛ حال شما تصمیم بگیرید که  کدام دین الهی است؛ آن که از نیازهای بشر آگاه است یا فرقه‌ای بشری و جاهل نسبت به نیاز انسان‌ها.

 پانوشت:
۱. احسن القصص، سوره ۱۰۳.
۲. اشراقات، ص ۸۳.
۳. بیان عربی، ص باب عاشر از واحد هشتم.

 

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 77 جمعه 11 بهمن 1392 نظرات (0)

بهائیت در تعالیم دوازده گانه خود، از خط و زبان واحد جهانی سخن می گوید، چیزی که زمانی در میان نظریه پردازان غربی رواج یافت و سبب شد که عباس افندی از آن به عنوان یک تعلیم مدرن و نیاز روز استقبال کند، زیرا با وقوعش، می توانست فعالیت خود و حذبش را گسترش دهد؛ اما خواب خوب عبد البهاء طولی نکشید و این شعار توسط خود نظریه پردازانش، نسخ شد و دانشمندان دریافتند که نه تنها باید همه خط ها و زبان ها حفظ شوند، بلکه باید گویش ها را نیز نگه دارند، زیرا بسیاری از آثار گذشتگان و علوم پیشین با نابودی خط و زبان و گویش آنان، از بین خواهد رفت.

وقتی به سیره عملی باب و بهاء نگاه می کنیم، در می یابیم که آنان نمی توانسته اند از وحدت زبان سخن بگویند و بی شک این شعار، از جمله چیزهایی است که عباس افندی در سفرهای اروپایی و آمریکایی خود به بهائیت افزوده است، زیرا علی محمد باب، کتاب خود یعنی بیان را به دو زبان فارسی و عربی نوشت و حسینعلی نوری نیز کتاب اقدس را به زبانی غیر از لغت قوم خود، یعنی عربی نوشت.

وقتی کمی در شعار وحدت زبان دقت می کنیم، نظرمان به تناقضی جلب می شود که میان سیره عملی سران بابیت و بهائیت با سیره عملی همه انبیاء الهی وجود دارد.

باب و بهاء که خود را موعود و پیامبر ایرانیان معرفی می کردند، بیان و اقدس عربی را برای پیروان فارس زبان خود آوردند و این یکی از تناقضات آشکار بهائیت است که خلاف سیره مشترک انبیاء الهی نیز هست، زیرا هر پیامبری در هر جا مبعوث می شد، به زبان مردم همان سرزمین سخن می گفت، از این رو قرآن کریم می فرماید: «وما أرسلنا من رسولٍ إلّا بلسان قومه؛ ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش به رسالت نفرستادیم تا پیام الهی را بری آنان به روشنی بیان کند.»۱

وجود همزبانی بین پیامبر و امت لازمه درمان دردهای فرهنگی جامعه است، زیرا پیامبران نسبت به مردم خود سِمَتِ طبیب فرهنگی دارند. خدای سبحان پیش از آفرینش انسان، حجت خود، یعنی آدم (علیه السلام) را آفرید، تا حجت او قبل از خلق وجود داشته باشد؛ به طوری که وقتی انسان ها آفریده شدند، حجت الهی را ببینند و درمان پیش از بیمار وجود داشته باشد.

بر این اساس، خدایی که تا این اندازه به فکر هدایت بشر است، چگونه می تواند پیامبری را برای هدایت انسان بفرستد که توان درمان ندارد. بله پیامبری که بیاید و به زبان و لغت قومش سخن نگوید، هیچ نفعی برای آن قوم ندارد و نمی تواند گره ای از مشکلات آنان باز کند، زیرا مأثرترین راه ارتباطی سخن گفتن است.

وقتی پیامبر به زبان غیر قومش سخن بگوید، فرقی با سخن نگفتن ندارد و بود و نبود این هادی و هدایت، یکی است، زیرا شنونده، چیزی از هدایت متوجه نمی شود. مثل یک فارس زبان که شبکه عربی نگاه می کند، او اگر زبان نداند، تنها صدا می شنود و چیزی نمی فهمد؛ پس نبود همزبان نبودن پیامبر و کتاب آسمانی با قوم، مساوی است با بی زبانی او و کتابش.

سرکرده بهائیت نیز که خود را پیامبر ایرانیان و فارسی زبانان می داند، می بایست کتابی به زبان آنان می آورد تا آنان را هدایت کند، نه کتاب اقدس که به زبان عربی نوشته شده است و یک ایرانی نمی تواند از آن بهره مند شود.

با این وجود، شما ببینید که اشکال از کجاست! خدای دانا و توانا زبان ایرانیان را نمی دانسته که کتاب عربی به حسین علی نوری داده است، یا بهاء، پیامبری الهی نیست، و خدا خواسته که او در تدبیراتش اشتباه کند و از همزبانیِ پیامبر و کتاب آسمانی با زبان قوم، غافل شده و این گونه الهی نبودنش آشکار و خودش رسوا گردد…

 پانوشت:
۱. سوره ابراهیم، آیه ۴.

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 112 پنجشنبه 10 بهمن 1392 نظرات (0)

 

 از بهائیان پرسیدیم: هر پیامبری، گواهی و وعده پیامبر پیشین را دارد، کدامیک از پیامبران الاهی به پیدایش پیامبرنمای شما وعده داده است؟

آنان در پاسخ گفتند: (عین عبارت بهائیان بدون هیچ دخل و تصرفی منتقل شده است)

هر پیامبر قبل به ظهور بعد از خود خبر داده است. منتهی این اخبار در حد اشارات ظریف است و همین امر موجب شده که بسیاری از یهودیان همچنان در دین خود باقی بمانند و به ظهور حضرت عیسی ایمان نیاورند و یا میلیاردها مسیحی که همچنان منتظر ظهور بعدی اند و به حضرت محمّد اقبال ننموده اند. به عبارت دیگر، اگر این اخبار واضح و روشن می بود؛ اکنون فی المثل می بایست بیشتری از مسیحیان به اسلام ایمان آورده باشند.چنان که بخوبی می دانید که در قرآن کریم اشاره آشکاری به اسم و رسم و محل ظهور حضرت قائم، موجود نیست.

 

با این وصف در کتب مقدّسه قبل،اشارات و بشاراتی موجود است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

در کتاب دینکرد (از کتب معروف زرتشتیان) صفحه ۱۸۵ آمده است:” چون هزار و دویست و اند سال از تازی آئین بگذرد، هوشیدر ماه به پیغمبری برانگیخته شود.”

همانطور که معلوم است؛ مقصود از آئین تازی، دیانت مقدس اسلام است و ظهور حضرت باب، ۱۲۶۰ سال پس از هجرت پیغمبر واقع شده است. ضمنا “هوشیدر” به معنای “در ِهوش” است که در واقع معادل عربی آن “باب ِ علم ” می باشد.

و در کتاب دبستان المذاهب(از دیگر کتب زرتشتیان) روایت کنند که حضرت زردشت فرمود: “پس از غلبه تازیان و پریشانی بهدینان ، خداوند در ایران بزرگی را از نژاد کیان بر انگیزد تا جهان را از خاور تا باختر به یزدان پرستی گرد آورد.”

مقصود از غلبه تازیان، حمله اعراب به ایران و تسلط ایشان بر این سرزمین است. “بزرگی از نژاد کیان” به تعبیر بهائیان، حضرت بهاءالله است که نسبت خانوادگی ایشان به پادشاهان ساسانی می رسد.

 

در پاسخ این جواب بهائیان که خود را مفتخر به وعده پیامبر زرتشتیان می دانند باید بگویم:

۱. منابعی که شما به آنها استناد کرده اید و شاهد برای مدعای خود آورده اید از نظر سندی ثابت شده نیست و به قول معروف «اول اثبات برادری کنید بعد ادعای ارث کنید» اول ثابت کنید که این کتابها مورد تأیید است بعد به آنها استناد کنید.

۲. درمورد هوشیدر ادعایی شده که معلوم می شود به منابع بی سندی هم که معرفی شده اصلا مراجعه نشده زیرا طبق آموزه های زرتشتیان، هوشیدر اولین منجی زرتشتیان است نه پیامبر و دیگر اینکه اگر به کتب تاریخی مراجعه کنید می بینید که یکی از علل پذیرش اسلام توسط ایرانیان این بود که پیامبر مسلمانان را منجی خود می دانستند از اینرو در مقابل آموزه های اسلام سر تعظیم فرود آوردند.

۳.بر فرض اینکه قبول کنیم هوشیدر یعنی «درهوش»که در واقع معادل عربی آن «باب علم » میشود و تطبیق می دهید به در علم بودن بهاء الله این ادعایی است که بهاءالله دارد و خود را باب علم می داند اما در طول تاریخ هم آیا به غیر از حضرت علی (علیه السلام) کس دیگری هم به این صفت «باب علم» متصف شده است ؟ درحالیکه طبق حدیث منقول از پیامبر اسلام که فرمودند: «انا مدینه العلم وعلی بابها»؛ تنها کسی که شامل این حدیث می شود و باب علم بودن در مورد او صدق می کند، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) است

سید مصطفی احمدی بازدید : 73 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (0)

خبرگزاری فرانسه گزارش داد: سنای آمریکا ضمن طرح ادعاهایی درباره حقوق بشر در ایران، از ایران خواست زندانیان فرقه بهاییت را آزاد کند.

 

سنای آمریکا پیشتر هم دخالت‌های مشابهی در امور ایران داشته است. سنای آمریکا بدون هیچ بحثی قطعنامه مداخله‌جویانه‌ای در این خصوص تصویب کرد. تصویب این قطعنامه در حالی صورت گرفت که نمایندگان سنا در حال بررسی تصویب تحریم‌های جدیدی علیه ایران هستند.

 

اوباما روز جمعه از کنگره خواست تحریم‌های جدید علیه ایران تصویب نکند. وی گفت اقدامات شدیدی همین حالا برقرار است. وی همچنین گفت باید حرف ایران را آزمود. قطعنامه سنا درباره بهایی‌ها را “مارک کرک” مطرح کرد.

سید مصطفی احمدی بازدید : 81 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (0)

عباس افندی، پسر حسین علی بهاء (پیامبر بهائیت) است که نزد بهائیان به عنوان مبین بهائیت شناخته می‌شود. او خود را عبد البهاء نامید و در متحول کردن بهائیت همه کوشش خود را به کاربست.

 

در این مقاله به گوشی ای از تحولات بهائیت در زمان عبد البهاء اشاره خواهیم کرد:

 

۱. هنگامی که عباس افندی به قدرت رسید، با بسیاری از دستورات و وصایای پدر مخالفت کرد که از جمله به دو نمونه اشاره می‌کنیم:

 

الف. مخالفت در باب جانشینی بهاء؛ عبد البهاء، نخست دست برادر کوچک خود، یعنی محمد علی را از بهائیت کوتاه کرد، زیرا بنا به وصیت بهاء، اول عبد البهاء به قدرت می رسید و سپس برادرش محمد علی، زمام بهائیت را به دست می‌گرفت.۱

ب. مخالفت با احکام بهاء؛ از جمله می توان به رواج دست بوسی در زمان عبد البهاء اشاره کرد؛ این در حالی بود که بهاء دست بوسی را در بهائیت ممنوع کرد و در اقدس نوشت: «قد حرم علیکم تقبیل الایادی فی الکتاب؛ بوسیدن دستها بر شما حرام شده است.»۲

ج. سرپیچی از وصیت بهاء در باره اموال و اوقاف خیریه بهائیت که به دستور بهاء باید به اولاد بهاء (اقصان) باز می گشت و پس از آنان به بیت العدل می رسید؛۳ ولی عبد البهاء در وصیت نامه خود شوقی افندی را به مقام ولی امری و ریاست بیت العدل منصوب کرد تا همه اموال را در اختیار گیرد.۴

 

۲. با رو به زوال رفتن قدرت روس، عباس افندی دست به کار شد تا حامی جدیدی برای بهائیت دست و پا کند؛ بنا بر این از روس‌ها روی گرداند و به سوی انگلیس ها رفت و با خوش خدمتی‌هایی که به انگلیسی‌ها کرد، موفق شد حمایت آنان را جلب کرده و مقام «سر» که یک مقام عالی رتبه انگلیس است را از آن خود کند.

 

۳. عبد البهاء در سفرهای اروپایی و آمریکایی خود، توانست آرمانی‌هایی را به عنوان تعالیم یا اصول دوازده گانه بهائیت فراهم سازد؛ شعارهایی که می توان از چند جهت به آنها نگاه کرد:

 

الف. از جهت الهی بودن، زیرا برخی از این تعالیم برگرفته از سیره انبیاء است و برخی مخالف سیره پیامبران؛ مانند تحری حقیقت و وحدت عالم انسانی.

ب. از دید عقلانیت، زیرا برخی از این آموزه ها مخالف عقل سلیم است؛ مانند ترک جمیع تعصبات.

ج. از جهت علمیت، زیرا برخی از این اصول با علم روز نیز تناقض دارد؛ مانند: وحدت خط و لسان.

 

۴. عبد البهاء که می خواست بهائیت را در نسل خود نگه دارد، دست برادر را از بهائیت کوتاه کرد؛ ولی خودش نیز پسردار نشد، از این رو مجبور شد، قدرت را به نوه دختری خود، یعنی «شوقی افندی» واگذار کند، از این رو سیره پدر را در  جانشینی و خلافت در بهائیت نیز تغییر داد و اولین انشعاب را در بهائیت رقم زد.۵

 

پانوشت:

۱. الواح بها، ص ۱۰۸.

۲. اقدس، حسین علی بهاء، ص ۱۰.

۳. پیشین، ص ۱۳.

۴. وصیت نامه عبد البهاء.

۵. ر. ک: تاریخ جامع بهائیت، ص ۵۷۶.

سید مصطفی احمدی بازدید : 153 چهارشنبه 02 بهمن 1392 نظرات (0)

بهائیت که از وحدت عالم انسانی دم می زند، پیوسته گفتار و کرداری متناقض با وحدت عالم انسانی از خود نشان داده است که از جمله می توان به کلام حسین علی بهاء و فرزندش عباس افندی، دو سرکرده بهائیت در باره آذریها و ترک زبانها اشاره کرد.

 

بهاء در باره آذری زبان ها می گوید: «اترکوا التروک و لو کان ابوک، ان احبّوک اکلوک و ان ابغضوک قتلوک؛ از تُرک زبانان دوری کن و فاصله بگیر، اگر چه پدرت باشد. که اگر دوستت بدارد خواهدت خورد و اگر دشمن بدارد خواهدت کشت.»۱

 

عبدالبهاء نیز در باره ترک زبانان می گوید: «جمال پاشا … چون به عکا رسید و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده به قصد خانه اش رفتم. همین که مرا دید، استقبال کرد و مرا به کنارش نشاند و بی مقدمه چنین گفت: تو از مفسدین در دینی و به همین جهت دولت ایران تو را در اینجا تبعید نمود. … اندیشیدم که ترک است و باید جوابی مضحک و مسکت داد.»۲

بهاء ترک زبان ها را قاتل و آدم خوار می داند و عبد البهاء آنان را سزاوار پاسخ های مضحک؛ آیا واقعاً این همان وحدت عالم انسانی بهائیت است. وقتی بهاء (پایه گذار بهائیت) و عبد البهاء (دومین سرکرده بهائیت) چنین تفکری در باره انسان ها دارند، چگونه می توانند فرستاده ای باشد که برای هدایت بشر آمده اند. کسی که همه افراد یک قوم را جنایت کار فرض می کند و همه را به تمسخر می گیرد، آیا شایستگی رهبری جامعه را دارد؟ آیا چنین کسی استحقاق تبعیت دارد؟

 

پانوشت:

۱.  اسرار الآثار، فاضل مازندرانی. ج ۲، ص ۱۵۴. (ذیل کلمه‌ی ترک)

۲.  اسرار الآثار، فاضل مازندرانی، ج ۳، صص ۴۲ و ۴۳

سید مصطفی احمدی بازدید : 96 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

 

تبلیغ و فعالیت بهائیان در دو نقطه این کره خاکی ممنوع است؛ یکی فلسطین اشغالی (اسرائیل) و دیگری ایران که به اختصار درباره ممنوعیت هر یک خواهیم نوشت:

 

۱. اسرائیل: بهائیان نه تنها حق فعالیت و تبلیغ در فلسطین اشغالی را ندارند، بلکه محدودیت رفت و آمد به آن جا را هم دارند. بهائیان نمی توانند هر موقع که خواستند به فلسطین اشغالی سفر کنند و هر اندازه که خواستند، بمانند؛ بلکه بر اساس توافقنامه ای که با رژیم جعلی – صهیونیستی اسرائیل دارند، بهائیان نه تنها حق تبلیغ ندارند، بلکه باید رفت و آمد و جمعیتشان در فلسطین اشغالی کنترل شده باشد و از یک حد نصابی بالاتر نرود.

 

بر این اساس شوقی افندی، صادق آشچی را از بهائیت طرد می کند، زیرا او بدون اجازه به فلسطین اشغالی سفر می کند. شوقی در طردنامه صادق می نویسد: «این شخص بد اخلاق و پست ‏فطرت، اخیراً مخالف دستور این عبد، مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته. ‏تلغرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید. به والدش صریحا اظهار و ‏انذار نمایند، مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است!». آن چنان که از این نامه روشن است، صادق تنها به جهت مسافرت به سرزمینی که همه مقدساتشان در آنجا خاکند، از گروه بهائیان اخراج می شود و دیگر حتی حق گفتگو و دیدار خانواده اش را نیز ندارد. این کار بهائیان گوشه ای از آزادی و الفت و محبت، تحری حقیقت و ترک تعصب و … از تعالیم دوازده گانه بهائیت است.

 

لازم است بدانید که بهائیان هیچ گاه حق ندارند یک یهودی صهیونیست را به بهائیت فرابخوانند. آنان هیچ حقی از آب و خاکی ندارد که همه مقدساتشان را در آن به خاک سپرده اند.۱

 

بیت العدل نیز که رهبر بهائیان کنونی است، بهائیان را از تبلیغ بهائیت برای صهیونیست ها باز می دارد که جا دارد یک سئوال از آنان بپرسیم: «هیچ دینی حق ندارد حتی انسانی را از هدایت بی بهره سازد، شما که خود را هدایتگر عالمیان می خوانید، به چه حقی صهیونیست ها را از هدایت خود محروم می کنید؟» تازه بیت العدل آنها را از هدایت خود که هیچ از هدایت پیروانش نیز محروم می کند.۲

 

۲. ایران: آری فعالیت و تبلیغ بهائیان در ایران نیز ممنوع است، البته به چند دلیل:

 

أ. بر اساس تعالیم اسلامی که دین رسمی ایران است، بهائیان کافر شناخته می شوند و مسلکشان ضاله است، از این رو تبلیغشان سبب ضلالت و گمراهی است.

 

ب. بهائیان جاسوسان اسرائیل هستند، چون بیت العدل مجبور است برای تأمین امنیت و نیازهای مالی خود، پیروان خود را در این کره خاکی پراکنده کند و برای اسرائیل و سرویس های جاسوسی آنها خبر و آن چه که نیاز دارند، جمع آوری کند؛ از این رو دلیل پراکندگی بهائیان در سراسر دنیا نیز روشن می شود.

 

ج. با وجود آن که یکی از تعالیم دوازده گانه بهائیت ترک تعصبات است، اما آنان نسبت به ایران تعصب خاصی دارند و ایران را ارض مقدس و کشور موعود می دانند؛ یعنی همان اندیشه صهیونیستها درباره فلسطین.

 

بر این اساس هر یک از ادله فوق، به تنهایی دلیلی بر ممنوعیت فعالیت بهائیان در ایران است، زیرا ایرانیان نه می خواهند که یک مسلک انحرافی را پرورش دهند و نه می خواهند که اسرارشان بر بیگانگان فاش شود و جاسوس بپرورانند، نه می خواهند به سرنوشت فلسطینیان مظلوم گرفتار شوند، زیرا بهائیان در طول تاریخ نشان داده اند که برای رسیدن به اهدافشان، حاضرند هر کاری انجام دهند. آری، عزیه خانم چشمه ای از رفتار بهائیان با دشمنان خود را در کتاب تنبیه النائمین خود آورده است که بهاء الله چگونه انسانها را از سر راه خود بر می دارد، پس بهائیان نیز در عملکرد، کمی از صهیونیست ها ندارد، هر چند در ظاهر خوش رفتار و خوش گرفتاری نشان می دهند، ولی در عمل با پنبه سر می برند، همان گونه که در سیره عملی بهائیان زمان پهلوی به خوبی دیده می شود.

 

با توجه به این ادله، علت ممنوعیت فعالیت بهائیان در ایران روشن می شود، زیرا غیر از فرق ضاله ای چون بهائیت، همه ادیان الهی در ایران آزادند، مراسم های مذهبی خود را می گیرد و در دانشگاه ها تحصیل می کنند و در ادارات به کار و فعالیت مشغولند و … و هیچ ممنوعیت حکومتی برای فعالیتهای خود ندارد.

 

پانوشت:

۱. بدیع، ص ۴۱ – ۴۲.

۲. پیام ۲۹ جون ۱۹۹۵ بیت العدل.

سید مصطفی احمدی بازدید : 84 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

آکادمی موسیقی تلویزیون بهایی «من و تو» که هر ساله در قالب مسابقه خوانندگی برگزار می‌شد، امسال برگزار نمی شود تا از نقد مخاطبان در أمان مانده و افتضاحات اخلاقیش به دست فراموشی سپرده شود.

 

در سال‌های گذشته، افرادی به عنوان خواننده برگزیده از سوی بینندگان معرفی می شدند که بعدها زمزمه تبانی آن افراد با عوامل تلویزیون من و تو شنیده شد.

 

سال گذشته  نیز تجاوز «تیام بصیر» از عوامل من و تو به یکی از دختران برگزیده سال و خودکشی این خواننده، توسط پریسا سحرخیز -مجری جدا شده از من و تو- افشا شد و یک رسوایی بزرگ برای شبکه بهائی من و تو به ارمغان آورد.

 

هرچند بعد از افشای این خبر، دختر مورد نظر، با تهدید و تطمیع باند من و تو در برابر دوربین قرار گرفت و اصل ماجرا را به صورت تصنعی تکذیب کرد و بعد دست به خودکشی زد؛ اما تجاوز رها اعتمادی [اعتماد] گرداننده اصلی برنامه آکادمی و یکی از تصمیم‌گیران من و تو، به پسربچه ۱۱ساله و دستگیری وی به جرم قاچاق مواد مخدر، افتضاح دیگر این آکادمی بود که لکه ننگی بر پیشانی این شبکه شد.

 

اعتمادی از عوامل میدانی فتنه ۸۸ بود که یک بهایی دو آتشه به حساب می‌آید. پدر وی حسن اعتماد دبیر اتاق خبر «من و تو» است و برادرش نیز، آشپز دربار پهلوی بوده است.

 

آکادمی موسیقی تلویزیون من و تو، به دامی برای دختران علاقه‌مند به موسیقی در خارج از کشور تبدیل شده بود. دامی که سردمدارانش کیوان و مرجان عباسی، صاحبان من و تو  هستند و باند قاچاق دختران به کانادا و آمریکا را نیز اداره می کنند.

 

گفتنی است تلویزیون بهایی «من و تو» افشاگری کیهان را عامل اعتراض به آکادمی همجنس بازان اعلام کرده است!

سید مصطفی احمدی بازدید : 76 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

 

هرمان رومر، بابیه و بهائیت را ثنویت‌گرا و دارای ساختاری فرقه‌ای و خرد ستیز می‌داند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است.

هرمان رومر (Hermann Roemer) متکلّم روحانی پروتستان، در هشتم جولای ۱۸۸۰ در اشتوتگارت آلمان متولد شد. رومر بین سال های ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۲ در دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه های توبینگن و هال به تحصیل پرداخت و از محضر اساتید به نامی چون پروفسور هرینگ، هگلر، هول، کالر، رایشله، اشلاتر و زیبولد بهره برد. پس از پایان تحصیلات در کسوت استاد الهیات در شهر باسلر به فعالیت های دین پژوهی مشغول شد و در سمینارهای دین شناسی پروتستان در اشتوتگارت به فعالیت پرداخت. در همان دوران به پیشنهاد دانشکده الهیات توبینگن، ریاست سمینارهای تخصصی و پژوهشی انجیلی را نیز بر عهده داشت.

هرمان رومر، خود در بیان اهداف تحقیقاتی خویش خاطر نشان می‌کند که “در سال ۱۹۰۷ شاهد تأسیس انجمن بهائیان اشتوتگارت بودم و همواره نیاز به یک پژوهش عملی، جهت پاسخگوئی به تبلیغات بهائیت در آلمان را احساس می‌کردم.” بدین منظور رومر کتاب خود تحت عنوان “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” را تألیف کرد. کتاب او “Die Babi- Behai, Eine studie zur religionsgeschichte des Islams” در واقع، رساله دکترای او بود که در سال ۱۹۱۱ به دانشکده عالی فلسفه دانشگاه توبینگن ارائه شد. این کتاب اولین اثر او درباره بابیت و بهائیت نبود؛ وی در سال ۱۹۰۸ مقاله ای در نقد بهائیت (۱) و در سال ۱۹۱۰ به دنبال تحقیقاتی در خصوص تاریخ تبلیغات مذهبی در آلمان، مقاله ای تحت عنوان “تبلیغات مذاهب آسیایی در مغرب زمین” را به رشته تحریر درآورد (۲).

در سال ۱۹۱۲ چاپ مشابهی از کتاب رومر تحت عنوان “بابیت و بهائیت، آخرین فرقه منشعب از اسلام Die Babi-Behai ” The latest Mohammedan sect ” منتشر شد.

آثار رومر، اولین آثار عمده در موضوع بابیه و بهائیت بود که در آلمان منتشر می شد؛ و علاوه بر مطالعات تاریخی، حاوی تحقیقات گسترده ای در نقد و بررسی تعالیم بابی و بهایی نیز بود. محور اصلی کتاب “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” بررسی اصول بنیادی تعالیم بابی و بهایی در شناخت خدا، مظهریت، مقام انسان و رستگاری بود. آثار او در نقد و بررسی فلسفی و کلامی تعالیم بابیت و بهائیت، بصورت قابل توجهی از سبک و اندیشه های “ایگناز گولدزیهر” تأثیر پذیرفته بود.

از جمله منابع تحقیقات کتاب رومر آثار گوبینو، براون، گویارد، نولدکه، هوآرت، اوئن هایم، گولدزیهر، نیکولا، نیکلسون، کبلر، کرمر، ریشتر، اولد نبرگ، زیبولد، اشراینر، زیلر و نیز آثار مؤلفان بهایی و گزارش مسیونرهای مذهبی از ایران است. کتاب رومر، همچنین مورد استناد و استفاده محققان بسیاری قرار گرفته است: از جمله پژوهشگرانی که از کتاب رومر در تحقیقات و تألیفات خود در سطح گسترده ای استفاده کردند عبارتند از: روزنکرانتس، فلاشه ، پل شورلن، ریچارد شافر، فیچیکیا.

نیکولا توفیق از محققان برجسته بهایی آلمان در کتاب ” DER information als method ” بیان می کند که اثر رومر، سند منحصر بفردی از دوران خود در اروپای آلمانی زبان می باشد و بی تردید واجد اهمیت تاریخی است و از آن می توان به عنوان مأخذ مستقیم مطالعات بابی و بهایی استفاده کرد.

کتاب هرمان رومر شامل چهار فصل و دو ضمیمه است که فصل اول آن، طولانی ترین بخش کتاب را تشکیل می دهد.

نویسنده در این فصل به مباحثی پیرامون آغاز جنبش بابی تا مسئله جانشینی علی محمد باب می پردازد. در این فصل، رومر موضوعاتی چون پایه گذاری بابیت در شیخیه، توصیف مقام باب به عنوان شیعه کامل در آراء شیخیه، بررسی تاریخی تمایلات صوفی مآبانه در بابیه، رخنه تعالیم کابالیستی در بابیه، بررسی نگرش بابیه در مورد پیامبری، کاربرد تأویل در آثار بابیه و عنصر سیاسی در آن نهضت را مطرح می کند. فصل دوم کتاب، معطوف به بررسی نقش رهبری میرزا حسینعلی نوری در تغییر شکل جامعه بابی به بهائی در دوره اقامت او در بغداد و اِدِرنه است. در این بخش، نویسنده به بررسی مباحثی چون بررسی آثار او در بغداد، تأثیرپذیری اش از صوفیه، الواح و مکتوبات او و موقعیت داخلی و خارجی جامعه بابی می پردازد.

فصل سوم کتاب نیز به نحوه شکل گیری بهائیت در عکّا و نقد برخی احکام بهائیت و موضوعاتی چون شکل گیری کتاب اقدس، حقوق جزاء در بهائیت، بررسی آثار حسینعلی نوری در عکا، شکل گیری و تحولات فرقه در ایران و ارتباطات بهائیان با ایران اختصاص دارد. نویسنده در فصل چهارم کتاب به رهبری عبدالبهاء تا سال ۱۹۰۸ می پردازد و مباحث سیاسی ـ تاریخی بهائیت را در ذیل عناوینی چون عباس افندی، رهبر فرقه و نقش آن در توسعه بهائیت، عباس افندی و تعالیم فرقه ای، تبلیغات بهائیت در اروپا و آمریکا، عملکرد عبدالبهاء در انقلاب مشروطیت ایران را مطرح می کند.

نویسنده در ضمیمه اول کتاب به بررسی قرابت معنایی میان فرق و مذاهب می پردازد و تأکید اصلی را بر نزدیکی میان فرقه بکتاشی و بابیه و بهائیت قرار می‌دهد. رومر این قرابت معنایی را در مباحثی چون اشارات تمثیلی مذاهب، ظهور خداوند در مقاطع زمانی و مسئله حلول جستجو می‌کند. ضمیمة دوم کتاب هم اختصاص به جریانات مشابه در جهان اسلام و هند دارد و دراین ارتباط نویسنده به بررسی خاستگاه و اهداف فرقه، ریشه صوفی گری، بررسی فرقه احمدیه و مقایسه آن با بابیه و بهائیت می‌پردازد.

 

نظری اجمالی بر محتوای کتاب:

رومر در اثر خود به گرایشات شبه عرفانی و صوفی مآبانه بهائیت اشاره می کند و معتقد است که بهائیت گیاهی دریایی است که در باتلاق جهان صوفی گری رشد و نمو کرده است. او معتقد است که “بهائیان با تمایلات و گرایشات صوفی مآبانه از عبدالبهاء بُت دیگری ساخته اند که در لباسی امروزی نمایان شده است.” (۳) به اعتقاد او بهائیت مسلکی درویش مآب است و تنها به لطف تقارن با جنبش های فرهنگی تجددگرای خاورمیانه بوده است که لباسی مدرن برتن کرده و می کوشد تا پیوندهای خود را با سایر حلقه های تصوف پنهان نماید. رومر، گرایشات شبه عرفانی بهائیت را بسیار عمیق و گسترده می داند و معتقد است که نگرش بهاء الله در لوح حکمت به فلاسفه، نگاهی سطحی است. به علاوه، تعبیری که برای فلاسفه بکار برده است (تئوزوفیست یا عارف) نشان می دهد که او فلسفه را با عرفان یکی می پنداشته و شناخت درستی از تفاوت آنها نداشته است.(۴)

رومر، بابیه و بهائیت را گنوسی، ثنویت‌گرا و دارای ساختاری فرقه‌ای و خرد ستیز می‌داند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است. او معتقد است که تعالیم بهائیت نسبت به شناخت خدا، مظهریت، مراتب صدور و فیض، همه از نوعی تلقی نوافلاطونی و گنوسی تأثیر پذیرفته‌اند. (۵)

رومر در بررسی سفر تبلیغاتی عبدالبهاء به آمریکا، بهائیت در آمریکا را صوفی گری آخر الزمانی ـ آپوکالیپتیک ـ معرفی می‌کند که حسینعلی نوری در نزد آنان مسیح باز گشته یا حتی خود خدا، جلوه می‌کند. او معتقد است که بهائیت در فرانسه، خاستگاه یهودی دارد بطوری که دریفوس یهودی، نقش بسیار مهمی را در سفر عبدالبهاء به پاریس ایفاء کرد و تشکیلات جهانی “آلیانس ـ اسرائیلیت” به واسطه کمک های همه جانبه خود به یهودیان در شرق، تبدیل به پلی برای نفوذ بهائیت به فرانسه شد. رومر به علاوه تأکید داشت که یهودیان ایرانی در داخل ایران، برای به چالش کشیدن اسلام، فرقه بهائیت را متحد خود یافته و هم پیمان خویش تلقی می‌کردند. (۶)

از دیدگاه هرمان رومر، در جریان انقلاب مشروطیت ایران، بهائیت با شعار جهان وطنی آرمان گرایانه و غیرواقعی خود به علائق ملی و منافع ایرانیان خیانت کرد. در این ارتباط، رومر اشاره می کند که “عباس افندی، عملاً بر ضد نهضت مردم سالاری ایرانیان دسیسه کرد و با دیپلمات های روسی و انگلیسی سازش و تفاهم داشت” به گونه ای که به بهائیان شهرهای تهران و تبریز، به شدت توصیه کرده بود که از محمدعلی شاه جانبداری کنند و به علاوه آنها را از شرکت در نهضت مشروطیت ایران نیز بازمی داشت. رومر همچنین تأکید می کند که با پیروزی انقلاب مشروطه، نادرستی ادعای عباس افندی که برای محمدعلی شاه، حکومتی طولانی و خوشایند را پیشگویی کرده بود، بر همگان روشن شد. رومر با یادآوری فشارهای وارده از سوی روسیه و انگلستان به ایران و اتحاد آن دو قدرت در تقسیم خاک آن به دو حوزه نفوذ در ۱۹۰۷ بیان می‌دارد که روابط عبدالبهاء در عکاء با ارتش های خارجی و کارگزاران آنها در ایران، چیزی جز یک خیانت بزرگ به کشور ایران نبوده است. (۷)

 

سید مصطفی احمدی بازدید : 76 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (1)

بهاییت                                                                                                                                                    درسال های دور که ایران تحت استعمار انگلیس بود.مردی بنام سید علی محمد باب زندگی می کرد او برای ریشه کن کردن اسلام دینی بنام بهاییت را درست کرد باب اول خود را یار امام زمان و بعد امام معرفی کرد آن ها در حال حاضر باب را ستایش می کنند در دین بها غسل و تیمم وجود ندارد. و برای وضو باب می گوید ( بر دست و صورت آب بکشید یا 5 مرتبه بگویید بسم الله طاهرا و طاهر). آن ها فقط کسی که بهایی نباشد را نجس می دانند. باب می گویید زنان در حجاب آزادند . حیفا در اسراییل شهر مقدس آنان است.آنها گوشت خوک خورده و با سگ بازی می کنند وحتی کار کثیف استمنا را جایز می دانند حتی باب می گوید ( حللال شد بر شما آنچه را در خواب دیدید یا با مالیدن استمنا کنید)و می گویند چیزی که از سگ بیرون می آید نگذرید آن ها ازدواج با همجنس حلال دانسته همانطور که در شبکه بهایی ها (manoto1) دو مرد همجنس ازدواج کردند چون در اول 19نفر دور باب را گرفتند بها 19 را مقدس توصیف کردند آنها ماه رمضان را 19 روز قرار داده ومی گوید اگر معلمی چوبی بر بدن کودکی زد 19روز زنش براو حرام می شود واگر زن نداشت 19 مثقال طلا بدهد در آکادمی ( گ.گ.ش) .زنی را به عنوان مسلمان که شوهری مسیحی داشت و اسلام را خراب کردنند چون مراجع عظام حرام می دانند . سید مصطفی احمدی وباتشکر از همه کسانی که مارا یاری نموند

سید مصطفی احمدی بازدید : 79 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای سعادت و رستگاری برای آنان دارند.

در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسی های به عمل آمده و اعلام محققان و صاحبنظران تاریخی، جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان(عج) تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود. با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:

 

پیدایش فرقه بابیه:

 

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت و در سلک طلاب علوم دینی درآمد. ریاضت و گوشه گیری و چله نشینی رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی اش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.

بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند.پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).

پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته است. از اینرو برای تغییر روحیه او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او بود. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به لاطائلات او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده است . در اینجا لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت. اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.

باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر(سیاستمدار شایسته وبالیاقت تاریخ ایران) تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.

پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.

بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.

میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد.وی که معروف به  بهاءالله است مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکا در فلسطین اشغالی درگذشت.

پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را به عهده گرفت. او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. عبدالبهاء از دولت وقت انگلستان لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تداوم بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمارساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان الواح وصایا از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.

در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت به دلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت ودر همانجا مدفون شد.

پس از مرگ شوقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.

اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار انتخاب می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهائیت می پردازند.

سید مصطفی احمدی بازدید : 70 چهارشنبه 20 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

قانون زوجيت، قانوني عمومي و همه گير است و از اين رو، مي توان ادعا نمود كه اين قانون از روزگاران قديم با آفرينش انسان بوده و هر قوم و ملتي براي خود نكاحي داشتند، و قوانين و ضوابطي را در رابطة با آن، مورد توجه قرار مي دهند. فرقه بهائيت نيز براي طر فداران خويش ضوابطي براي نكاح وضع نموده است.

1. سيد علي محمد باب در باب 15 از يك 8 بيان گفته است: بر هر شخصي واجب است، ازدواج كند، تا نسلي از او باقي بماند كه موحد و خداپرست است، و بايد در اين راه جديت نمايد، و اگر ظاهر شود كه در يك طرف مانعي از ظهور ثمره است، حلال مي شود بر اينكه اذن بدهد بر ديگري تا به وسيلة ديگري ايجاد ثمره كند، و جايز نيست ازدواج كردن با كسي كه در دين «بيان» نيست.[1] از اين عبارت استفاده مي شود كه ازدواج براي بقاء نسل واجب است و اگر اين امر حاصل نشود، زن مي تواند در صورت بچه دار نشدن از شوهرش، با مرد ديگر آميزش كند تا بچه دار شود.

در كتاب «گنجينة احكام» (ص 136) از قول بهاء الله نيز نقل مي كند كه: ازدواج عبارت است از اين كه بعد از رضايت مرد و زن و رضايت پدر و مادر آن دو، در محلي از اتقياء حاضر شوند، و خطبة عقد را به كمال روح و ريحان تلاوت نمايند.[2] و در كتاب «اقدس»، ميرزا حسين علي نوري مي گويد: ازدواج در كتاب «بيان» به رضايت طرفين محدود بوده، ولي ما مي خواهيم دوستي و اتحاد برقرار باشد، لذا آن را بعد از رضايت طرفين مشروط به اذن پدر و مادر مي دانيم تا كينه و عداوتي ميان مردم حاصل نشود، ما مقاصد ديگري هم در اين حكم داريم و اين كار مطابق قضاء واقع شد.[3] خطبة‌ عقد نكاح در مسلك بهائيت به صورت زير است:

هنگامي كه دختر و پسر به سن بلوغ شرعي (15 سال) رسيدند، مي توانند از همديگر خواستگاري كنند ولي قبل از تمام شدن 15 سال چه از ناحية دختر و چه پسر خواستگاري جايز نيست. و در رابطة با مدت شرعي ميان خواستگاري و اجراي عقد نكاح معتقدند كه اين مدت نبايد بيش از 95 روز باشد.[4] و پس از وقوع خواستگاري زن و مرد در محلي براي اجراي عقد نكاح حاضر مي شوند و مهريه را تعيين مي كنند، چون بدون آن، دامادي تحقق نمي پذيرد، سپس عقد نكاح را كه عبارت از «دو جمله» است مي خوانند. مرد بگويد: همة ما براي خدا هستيم و از خدا راضي مي باشيم (انّا كلّ للّه راضون.) و زن نيز بگويد: همة‌ ما براي خدا هستيم و از خدا راضي مي باشيم. (انّا كلّ للّه راضيات.)

و يا طبق گفتة «بيان» در (باب 7 از 1/6) هر دو بگويند: من پروردگار آسمان ها و زمين هستم. و پروردگار هر چيزي كه ديده مي شود و هر چيزي كه ديده نمي شود و پروردگار عالمين هستم. (انا الله ربّ السموات و ربّ الارض ربّ كلّ شي ربّ ما يري و رب ما لا يري رب العالمين.) و بعد از آن قبالة نكاح را بنويسند و امضاء كنند تا ميان آنها وثيقه باشد. و در ضمن نبايد ميان اجراي عقد و زفاف بيشتر از يك روز فاصله انداخته شود.

2. مهريه در مسلك بهائيت از جايگاه مهمي برخوردار است، بگونه اي كه بدون ذكر مهريه، عقد باطل است. به عقيدة بهائيان مهريه بايد در مجلس عقد با حضور شهود از طرف زوج به زوجه به صورت نقد پرداخت گردد. و مقدار آن بنابر دستور «ميرزا حسين علي نوري» چنان كه در اقدس (ص 19، سطر 2) تصريح كرده است: براي شهري ها 19 مثقال طلاي خالص، و براي روستائيان 19 مثقال نقره مي باشد. و اگر بخواهند بيشتر از آن قرار دهند بايد 19 تا 19 ترقي كنند تا 95 مثقال و نمي توانند تجاوز كنند، اگر قيراطي از 95 بالا رود و يا از 19 مثقال كمتر شود جايز نيست.[5]

3. مسالة‌ طلاق در مسلك بهائيت، بهاء در اقدس (ص 20، س 2) مي گويد: اگر ميان زن و مرد كدورتي حادث شد، مرد نمي تواند زن خود را طلاق دهد و بايد يك سال صبركند و ممكن است در اين مدت رائحة دوستي و مهرباني در ميان آنها استشمام بشود و چون يك سال گذشت، مانعي ندارد طلاق بدهد.[6] از عبارت مذكور استفاده مي شود كه اگر مرد عزم طلاق زنش را داشته باشد بايد 19 ماه كناره گيري نمايد، اگر در خلال اين مدت پشيمان گرديد، و از عزم خود منصرف شد، به همان حال باقي خواهند ماند، و گرنه بعد از انقضاء 19 ماه طلاق مي دهد، و هنگامي كه طلاق واقع شد، ديگر رجوع به زوجة‌ طلاق داده شده جايز نيست تا 19 روز بگذرد و بعد از آن مي تواند رجوع كند و هر زني را مي شود 19 مرتبه طلاق داد و سپس حرام ابدي مي شود. و چيزي كه قابل توجه است آنست كه، طلاق در نزد بهائيان به دست زن و مرد داده شده، و صيغة خاصي هم ندارد بلكه صيغه اش همان انقضاي يكسال است. اگر انقضاء سال حاصل شود، جدائي ميان زن و مرد به خودي خود حاصل مي گردد بي آنكه حضور شهود عدلين هم لازم باشد.[7]

4. بهاء در كتاب اقدس گفته است: خداوند ازدواج موقت را حرام كرده است در اين دورة‌ پاك، مردم از هوي پرستي منع شده اند تا متلبس به لباس پرهيزگاري باشند و هم چنين ازدواج با بيش از دو زن حرام كرده ولي خدمت گرفتن دختر باكره را حلال و بي عيب دانسته است. به همين دليل، بهائيان ازدواج شرعي و قانوني با بيش از دو تن از زنان را مباح نمي دانند، اما ارتباط حرام را جايز مي شمارند.[8]

5. از نظر اسلام ازدواج با 9 گروه از زنان آنها حرام است، ولي در مسلك بهائيت فقط يك گروه حرام مي باشند و آن گروه تنها زنان پدران است. بهاء الله (ميرزا حسين علي نوري) در كتاب اقدس (ص 30، سطر 10) اظهار مي دارد: من براي شما ازدواج با زنان پدرانتان را حرام كردم و از ذكر حكم پسران حياء مي كنم.[9] و به همين دليل، هيچ يك از بزرگان بهائيت چه شوقي افندي، چه عبدالبهاء و پسرش عباس، در كتابهايشان به غير از حرام بودن نكاح زنان پدران، كسي را از نزديكان، چه خواهران، و چه دختران آنها، و چه دختران برادران، و چه عمه ها و خاله ها، و چه مادراني كه انسان شير آنها را خورده (مادران رضاعي) و خواهران رضاعي، مادر زن، جمع كردن ميان دو خواهر در زوجيت و... متعرض نشده اند، تا جايي كه عباس عبدالبهاء فتوي به حلال بودن ازدواج با نزديكان مي دهد و مي گويد:

مادامي كه بهائيون ضعيف و در قلت هستند نكاح نزديكان از زنان حرام نمي باشد، تا اينكه بهائيت تقويت شود و تعدادشان فزوني پيدا بكند.[10] و لذا محمد فاضل در كتاب «الحراب في صدر البهاء و الباب» به نقل از محمد مهدي خان صاحب كتاب «مفتاح باب الابواب» تصريح مي كند: حتي ازدواج با زناني كه در نزد يهوديان و مسيحيان حرام بوده، بهائيان تجويز كردند. و جلال الدين شمس در تعليقي كه بر قول بهاء در كتاب اقدس زده مي گويد:

اكتفاء بهائيان به تحريم ازدواج با زنان پدران، و سكوت از ذكر سائر زنان اقارب، دليل قاطعي بر جايز بودن ازدواج با آنان و حلال بودن آنها به مردان نزديك مي باشد. سپس تصريح مي كند: ما نمي دانيم علت حيا «بهاء» از ذكر حكم پسران نوجوان چيست؟ كه مي گويد: «ما حيا مي كنيم حكم پسران را ذكر كنيم.» بلي سكوت او از ذكر حكم پسران سبب شده است كه عده اي از پيروان وي به اين عمل زشت (لواط) مرتكب شوند، و ذكر نكردن بهاء را، دليل عمل خود قرار دهند.[11]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مرتضي مطهري، مجموعة‌ آثار، ج 19.

2. كشف الحيل، عبدالحسين آيتي.

3. سيد حسن كيائي، بهائي از كجا و چگونه پيدا شده؟                     نویسنده. سید مصطفی احمدی

سید مصطفی احمدی بازدید : 97 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

از جمله تعالیم بهائیت، ترک تعصبات است.که شامل ترک تعصبات دینی، وطنی، جنسی و غیره می شود.بهائیان می گویند: عالم یک وطن حساب می شود. غیرت را اوهام جنسیه معرفی می کنند و این عین بی غیرتی است. البته اگر چنین نگویند جای اشکال دارد. شاید از خود بپرسید چرا؟ چون بهائیان برای تولید نسل به همسران خود اجازه می دهند با دیگران همبستر شوند و اگر تعصب جنسی و یا به عبارتی غیرت داشته باشند هیچگاه حاضر نمیشوند همسرشان را در اختیار دیگران قرار دهند. غیرت جزئی از فطرت انسان است. پیراستن تن از قید جهالت خوب است ولی کسی بی قیدی و بی غیرتی را قبول نمی کند. شما بهائیان دین اسلام را به عنوان دین گذشته هم قبول دارید و حال مدعی دین جدیدی هستید. هر دین جدید باید از دین پیشین متعالی تر باشد نه پست تر. پیشوایان اسلام درباره تعصب جنسی و غیرتی که شما از آن نهی می کنید، می فرمایند: امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال غیور است و هر غیورى را دوست مى‏دارد و براى همین غیرت است که فواحش را حرام کرده است چه ظاهر باشد و چه باطن.(الحکم الزاهره، ص ۵۲۸) امام صادق علیه السلام همچنین فرمود: ابراهیم غیور بود هر گاه از منزل خارج مى‏شد در را مى‏بست و کلید را مى‏برد. (مشکات الانوار، ص ۲۳۶) پیامبر خاتم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: پدرم ابراهیم خلیل سخت غیرتمند بود و من در این صفت از وى پیشم، و خداوند بینى آنکه از مؤمنان در مورد ناموسش غیرت نورزد و انحصارطلبى ننماید بخاک مذلّت ساید.(من لا یحضره الفقیه، ج‏۵، ص ۹۴) و نیز رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: غیرت از صفات و شروط ایمان است.(من لا یحضره الفقیه، ج‏۵، ص ۹۴) این تعلیم شما به فرهنگ برهنگی و سوء استفاده از جنس زن غرب بیشتر شبیه است تا به یک تعلیم الاهی و وحیانی. شایسته است پیروان فرقه بهائیت، به این پرسش پاسخ دهند که آیا اسلام با تعالیمی که دارد و این احادیث قطره ای از دریای آن است، متعالی تر است یا بهائیت؟

سید مصطفی احمدی بازدید : 102 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)

در شهر قزوین، چهار برادر فاضل بودند که دو برادر بزرگتر، از فقهای برجسته بشمار می آمدند.
در سال ۱۲۳۰، خداوند دختری به برادر دوم داد که نامش را (طاهره یا ام سلمه و یا زرین تاج) گذاشت. طاهره، دختری زیبا و با استعداد بود. هنگام ازدواج، به عقد پسر عمویش -ملا محمد- در آمد و صاحب سه فرزند شد. نزد پدر و عموی بزرگش (شهید ثالث، آیت الله محمد تقی برغانی) دانش آموزی می کرد.
 در این میان طاهره، بوسیله عموی کوچکش (او از شاگردان شیخ احمد احسایی بود و به سید کاظم رشتی ابراز ارادت می کرد) با شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی آشنا شد، کتاب های آنها را می خواند و با سید کاظم به نامه نگاری نشست. در پی این نامه نگاری ها بود که سید کاظم رشتی او را قره العین یعنی نورچشمی خواند. پس از مدتی در سال ۱۲۵۹ مشتاق دیدار او شد؛ از همسر و فرزندانش دست کشید و راهی عتبات شد. در این هنگام، سید کاظم فوت کرد و طاهره او را ندید. به امید دیدار جانشین، در کربلا ماند و بوسیله چند تن از ارادتمندان باب (حروف حی)، با سید باب آشنا شد و به نامه نگاری پرداخت.
سید در پی این نامه نگاری ها، علاقه ویژه ای به پیدا کرد، چرا که در کتاب احسن القصص، آیاتی را به او اختصاص داده است که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم: -یا قره العین قل انّ الله قره العین، عقل منفصل سید باب بود، خدمات شایان و فعالیتهای قابل توجهی در ترویج مسلک سید باب نمود. سید باب نیز به پاس خدمات او، در جای جای تفسیر سوره یوسف آیاتی را به او اختصاص داده و در باره او نازل کرده است. علاقه سید باب به قره العین را اگر به جاهای دیگر مرتبط نکنیم، مسلما به پاس زیرکی و هوشیاریهایی است که در خدمت به آیین او ارایه کرده است.
صدای او که در نسخ احکام و عقاید بلند شده بود از عراق آغاز شد و در وقایع قزوین، تهران و خصوصا بدشت ایران به اوج رسید. چرا که او در ابتدای ظهور باب، در کربلا و بغداد بود و در سال ۱۲۶۳ به ایران آمد. نقل شده است قدوس (حاج محمد علی بار فروشی) که به همراه ملا حسین بشروئی در قلعه طبرسی متحصن شده بود، در اوقات نماز، سجاده انداخته و به نمازهای فریضه و نافله مشغول بود، ناگهان قره العین شمشیر برهنه در دست آمد و گفت: در هم پیچ، دوران وردها و سجاده گذشته است و باید به میدان عشق و فدا آماده شد. در روزی از روزها، لباس ترمه ای که بها به او هدیه کرده بود بر تن کرد و بی حجاب با شمشیر برهنه بر اسب نشست و دایم می گفت: این سعید العلما و اتباعه؟ حاضرین می گفتند: کلهم ماتوا. باز می گفت: أین شقیُّ الأشقیاء و اشیاعه؟ و آنان می گفتند: کُلُّهم فاتوا. ۱
همچنین سید باب در باره طاهره می گوید: آنچه از قره العین می پرسید: بدانید که او به خدایش ایمان آورد و با نفس خود مخالفت کرد، از عدل خدا ترسان است و از روز دیدار رب رعایت می کند. آن چه از آیات و خبرها و آثار بیان می کند، از سوی ماست. دوست ندارم کسی او را انکار کند، اگر چه سخن های او از عقل شما دور باشد.۲
این کلام سید، بیانگر تام الاختیار بودن طاهره است به این معنا که: شخص باب به او اجازه داده است تا با آسودگی خاطر و آزادی عمل -هر گونه بخواهد- در مسلک باب تصرف کند.

سید مصطفی احمدی بازدید : 111 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)


عزیه خانم، خواهر حسین علی نوری از دوران دو ساله فرار بهاء الله به سلیمانه و مناطق اطراف آن می گوید:
منطقه کرد نشین سلیمانیه، سنی مذهب و درویش مسلک و در اعتقاد خود بسیار متعصب بودند. بهاءالله پس از ورود به هوای ریاست بر آنان، به راحتی اعتقادات تشیع را زیر پا گذاشت و در کمال کفر و نفاق با اهانت به مولی الموحدین و ائمه معصومین علیهم السلام، خود را متعصب تر از آنان نشان داد، شاید بر مسند ریاست و فرماندهی آنان نشیند. اما خیال خام او برگ و باری نداد و مراشد و اقطاب آن دیار همچون شیخ طه و ابنای او و شیخ براکه و شیخ عبد الله و شیخ رضا و شیخ علی که هریک هزار ها مرید و فدوی جان نثار داشتند و سالها در آن سامان صاحب خانقاه و ریاست بودند جایی برای او نگذاشتند و آرزوی ریاست او به بار ننشست و نقشه اش شکست خورد. ناگزیر برای گذران عمر و خروج از تنهایی به درس دراویش و عرفا حاضر شده به تحصیل علوم غریبه پرداخت.

به گفته عزیه در این دو سال روزگار را به سختی و مشقت گذراند. کسی که هوای سلطنت در سر داشت و با ترور شاه می خواست سلطان ایران باشد یا لا اقل جای باب نشیند و رهبر بابیان باشد اینک آواره کوه و بیابان شده و اسیر غربت و ذلت گشته است. سر انجام طاقتش تمام شد و شیشه مرامش به سنگ خورد؛ از صدمات روزگار به تنگ آمد و ناچار شد که عریضه ای به برادرش ازل بنویسد و در کمال خاکساری و سر شکستگی از رفتار خائنانه خود عذر خواهی کند و به سبک مناجات عفو و بخشش بخواهد.

به گزارش عزیه، از این عریضه اغلب بزرگان بابی نسخه برداری کرده و نگه داشتند. بهاءالله در آخر آن عریضه، با کمال ذلت از ازل می خواهد تا او را ببخشد و دوباره نزد خود بخواند تا بتواند کبوتر خانه او شود یا جزو مورچه ها و پشه های بیت او گردد. می گوید استخوان هایم خرد و ارکانم منهدم شده تقاضای بخشش دارم که تو بهترین بخشنده ای.
عزیه می گوید: او از راه انابه داخل شد واز گفته ها و کرده های پیش بر حسب ظاهر پشیمان و تائب گردید و ازل هم او را بخشید و دستور برگشت داد و بر کارهای نخستینش باز گرداند.

آنگاه عزیه خطاب به عبدالبها این چنین نتیجه گیری می کند:
«کسی که در کمال ذلت و عجز و با نهایت خشوع وخشیت چنین عباراتی عرض کند، سزاوار است که لوای غوایت افرازد و ساز مخالفت نوازد؟! (یعنی دوباره خیانت کند و ازل را کنار بزند)

سید مصطفی احمدی بازدید : 86 سه شنبه 05 آذر 1392 نظرات (0)

معاد از دیدگاه اسلام، یعنى بازگشت همه، پس از فانى شدن دنیا، به سوى خداست؛ سرانجام، همه انسان ها در روزى به نام قیامت، براى حساب آورده مى شوند و از کردار دنیوی همه آنها بازخواست مى گردد. در آن روز که – به فرموده قرآن – طول آن پنجاه هزار سال است: «فی‏ یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[معارج/ ۴] و این زمین و آسمان ها، به زمین و آسمان دیگرى تبدیل مى گردد، و طرح نوینى در وضع جهان ریخته مى شود: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» [ابراهیم/ ۴۸]، به حساب و کتاب اعمال تمام انسان ها رسیدگى مى گردد. بهشتى ها به بهشت، و دوزخیان به دوزخ روانه مى شوند؛ چنان که آیات بى شمارى از قرآن بر این مطلب صراحت دارند. معاد که پایان جهان است آغاز حیات جاوید است که مرگ را در آستانه سرای خود ذبح کرده و جاودانگی و خلود را به ارمغان می‏آورد و نیاز فطری هر موجود حیاتمندی را پاسخ مثبت گفته و مرگ را به حریم خود راه نمی‏دهد مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است. از این رو امیرمؤمنان (علیه‏السلام) فرمود: «من تذکّر بُعد السّفر استعدّ» (نهج البلاغه، حکمت ۲۸۰)؛ کسی که به یاد سفر آخرت باشد خود را آماده محاسبه آن روز خواهد کرد. نیز فرمود: «و اذکر قبرک فإنّ علیه مَمرّک»نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳)؛ به یاد گورت باش؛ زیرا از آن‏جا به طرف معاد مرور می‏کنی و برای اصلاح جامعه اسلامی به مالک اشتر فرمود: «و لن تحکم ذلک من نفسک حتّی تُکثر هُمُومَک بذکر المعاد إلی ربّک» (نهج البلاغه، نامه ۵۳)؛ هرگز بر خویشتن تسلّط نمی‏یابی و از خشم نمی‏رهی تا اندیشه‏هایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی. مهم ترین اثر فراموشی معاد نیز تبه‏کاری و ستمگری فردی و اجتماعی است. یاد قیامت یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ کسی که معاد را فراموش نکند پارسا خواهد بود؛ زیرا همه اعمال و رفتارش را تحت مراقبت ویژه قرار می‏دهد و سعی و تلاش همه جانبه دارد تا آنها را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوس‏های شیطانی نگردد. خدای سبحان به بنده پارسا وپیامبر برگزیده خویش داوود (علیه‏السلام) فرمان می‏دهد تا براساس حق وعدم پیروی از هوس داوری کند؛ زیرا هوس‏پرستی زمینه گمراهی است:(یا داوُد إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض فاحکم بین‏النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه إنّ الّذین یَضلّون عن سبیل‏اللّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب) (سوره ص، ایه ۲۶)؛ ای داوود ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز از هوای نفس پیروی نکنی،که تورا ازراه خدا گمراه می‏سازد وآنان‏که از راه خدا گمراه می‏شوند چون روز حساب و قیامت را فراموش کرده‏اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد. سرانجام گمراهی، عذاب دردناک و سبب آن، فراموشی روز حساب است. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به این نکته زیبا توجّه داده و فرموده است: هراسناک ترین چیزی که می‏ترسم دامنگیر شما گردد دو چیز است: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز؛ اما زیان پیروی از هوای نفس آن است که راه حق و حقیقت را می‏بندد و اما زیان آرزوی طولانی آن است که سبب فراموشی آخرت خواهد شد: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم إثنان: إتّباع الهوی و طول الأمل؛ فأمّا إتّباع الهوی فیصدّعن الحقّ و أمّا طول الأمل فیُنسى الآخرِة»(نهج البلاغه، خطبه ۴۲). پس انسان اگر از قید و بند هوا بگریزد، قهراً برنامه‏های اخروی را با کمک عقل تنظیم می‏کند. خداوند سبحان به پیامبران و بندگان برجسته و خاص خود، نعمتی ویژه عطا فرموده و آن یاد قیامت است: (إنّا أخلصناهم بخالصةٍ ذکرَی الدّار وإنّهم عندنا لمن المصطفیْن الأخیار) (سوره ص، آیه ۴۶ و ۴۷)؛ ما آنان را برای یاد سرای آخرت خالص و پاکدل گردانیدیم، یا آن‏که ما آنان را از عِباد مُخْلَص قرار دادیم؛ چون دارای وصف خالِص و ویژه‏اند و آن، یاد معاد است و آنان نزد ما از برگزیدگان خوبان بودند. از این رو پیامبران بسیار آرزوی شتافتن به سرای آخرت داشته، از آن استقبال می‏کردند؛ برخلاف کافران و گمراهان که شدیداً از آن هراسناک بودند. براین اساس، قرآن چنین می‏فرماید: (قل إن کانت لکم الدّار الاخرة عنداللّه خالصةً من دون النّاس فتمنّوُا الموت إن کنتم صادقین و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم و اللّه علیم بالظّالمین و لتجدنّهم أحرص النّاسِ علی حیوة و من الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألفَ سنة و ما هو بمُزحزحه من العذاب أن یعمّر و اللّه بصیر بما یعملون) (سوره بقره، آیه ۹۴ – ۹۶) ؛ بگو ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اگر سرای آخرت را خداوند ویژه شما ساخته، نه سایر مردم، باید مشتاق و آرزومند مرگ باشید، اگر در این ادعا راست می‏گویید، و هرگز آرزوی مرگ نکند. زیرا براثر کردار بد، عذاب سخت آخرت برای خود مهیا کرده اند و خدا به همه ستمکاران داناست و همه شما مخاطبان قرآنی می‏یابید که آنان (یهود) به زندگی مادی از همه مردم، حریص‏ترند برخی از مشرکان آرزوی هزار سال عمر می‏کنند و اگر هم آرزویشان به حصول پیوندد عمر هزار سال نیز آنان را از عذاب خدا نرهاند و خدا از کردار ناپسند آنان آگاه است. (آیت الله جوادی آملی، معاد در قرآن، ص ۱۵ – ۱۸) علی محمد باب در غالب ابواب بیان، آیات قیامت را توجیه می کند؛ از جمله در باب هفتم از واحد دوم ” فی بیان یوم القیامة” گوید: (ملخّص این باب آنکه مراد از یوم قیامت، ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عند الله حقیقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصصود از یوم قیامت است، این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن قیامت است، مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود به قول خود و هر کس مؤمن نبود جزا داد به قول خود، زیرا که ما شهد الله در آن زمان ما شهد الله فی الانجیل بود و بعد از یوم بعثت رسول الله (ص) تا یوم عروج آن ، قیامت عیسی بد که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمد و جزا داد هر کس مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود به قول خود هر کس مؤمن به آن نبود. و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب، قیامت رسول الله (ص) است که در قرآن خداوند وعده فرموده که آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الأول سنه ۱۲۶۰که سنه ۱۲۷۰ بعثت می شود اول یوم قیامت قرآن بوده و الی غروب شجره حقیقت قیامت قرآن است. زیرا که شیئی تا به مقام کمال نرسد قیامت آن نمی شود و کمال دین اسلام الی ظهور منتهی شد و از اول ظهور تا حین غروب اثمار شجره اسلام، آنچه هست ظاهر می شود و قیامت بیان در ظهور من یظهر الله است…) حسینعلی بهاء (جانشین سیّد باب و رهبر دوم بهائیان)، در جواب کسی که از وی پرسیده بود: اگر قیامت قیام نموده ، پس بهشت و دوزخ کجاست؟ گفته است: ” الاولی لقائی و الاخری نفسک ایّها المشرک المرتاب” یعنی بهشت دیدار من است و جهنم نفس تو ، ای مشرک شک آورنده. (کتاب مبین – صفحه ۲۸۹) “بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتیجهء ایمان بمظهر ظهور الهی حاصل می‌گردد تا به این وسیله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حیات جاودانی در ملکوت الهی یابد. و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتیجه‌اش عدم نیل کمال ملکوتی و محرومیّت از الطاف لایزالی است. و به وضوح تصریح گشته که این مصطلحات غیر از این معنای دیگر ندارد و مفاهیم عامّه از قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخیّلات است.” لذا به زعم علی محمد باب و حسینعلی بهاء و پیروان آنها قیامت کبری و حشر عمومی بشر و یوم الحسرة به وقوع پیوسته ، لذا شهدای بدر و احد به بهشت موعود رسیده اند و اصحاب امام حسین (ع) ، بهشتشان لقای علی محمد شیرازی و حسینعلی بهاء بود و جهنم آنها محرومیت لقای این بزرگواران بود که به آن واصل نشدند. حال اگر قیامت چنین باشد که بهائیان می گویند، فریاد و افسوس اولیاء حق از خوف دوزخ و کیفر آخرت بیجا و یاوه بوده است. گذشته از دلایل عقلی و نیز دلالت وجدان و فطرت بر وجود معاد، آیات شریفه قرآن کریم بیش از هر مطلبی پس از توحید، ناظر به مسأله معاد و روز بازگشت است و کمتر آیه ای در قرآن کریم می توان یافت که به تصریح یا به تلویح، اشاره به مبداء و معاد و روز رستاخیز نداشته باشد و عباد را تحریص به تحصیل بهشت و تحذیر از عذاب دوزخ نکرده باشد. از این رو ذکر چند نمونه از این آیات بایسته است: ۱- قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(سوره مائده/ ۱۱۹) ترجمه: خداوند مى‏گوید: «امروز، روزى است که راستى راستگویان، به آنها سود مى‏بخشد؛ براى آنها باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن مى‏گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مى‏مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگارى بزرگ است! ۲- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا(سوره النساء /۵۶) ترجمه: کسانى که به آیات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مى‏کنیم که هرگاه پوستهاى تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار مى‏دهیم، تا کیفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روى حساب، کیفر مى‏دهد). ۳- بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ( سوره القیامة/۳) ترجمه: آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم! ۴- وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ. (سوره یس / ۷۸) قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ(سوره یس / ۷۹) ترجمه: و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى این استخوانها را زنده مى‏کند در حالى که پوسیده است؟!»(سوره یس / ۷۸) بگو: همان کسى آن را زنده مى‏کند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقى داناست! (سوره یس / ۷۹) با توجه به اینکه بهائیان ازتفسیر و تأویل کلمات الهیّه نهی شده اند، بنابراین آنان در برابر آیات فوق الذکر، نمی توانند پاسخ منطقی داشته باشند. لذا قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن اوهام و تخیّلات نیست. در مورد نهی از تأویل کلمات الهیّه در صفحه٣۴٠ گنجینه حدود و احکام و با دو تفاوت جزئی در صفحه ۴۵٣ جلد ٣ امر و خلق آمده: ” کلمه الهیّه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند ومدعی عرفان معانی باطنیّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود طوبی از برای نفوسی که ظاهر را عامل و باطن را آمل اند “ همچنین از قول عبدالبهاء آمده: ” از جمله وصایای حتمیّه و نصایح صریحه اسم اعظم این است که ابواب تأویل را مسدود نمائید …” (ص ٣۴١ گنجینه حدود و احکام ) این گوشه‏ ای از بیانات باب و بهاء سر سلسله بابی‏گری و بهائی‏گری بود! حال کمی بیندیشید، قیامتی که در همه ادیان به زندگی پس از مرگ و رسیدگی به اعمال انسانها تعبیر شده است، قیامتی که به حساب ظالم رسیدگی می‏شود و به نیکوکاران پاداش داده می‏شود، آیا این همان قیامت است پس به تعبیر باب و بهاء دیگر خبری از جهنم و آتش جهنم و زقوم جهنمی نیست و افراد ظالم فقد از ایمان بی‏بهره‏اند و دیگر عذابی ندارند؟ هر کس هر کاری که دلش خواست بکند، هیچ حساب و کتابی نیست. مظلوم ظلم را قبول کند و ظالم ظلم کند بدون آنکه امیدی به روز حساب و کتابی داشته باشد. پس به همین خاطر است که ایام رفع قلم را وضع کرده اند، یعنی ایامی که هر کاری انجام دهید هیچ چیز بر شما نوشته نمی شود. خود این ایام رفع قلم، تناقضی در گفتار و نوشتار بهائیان است، زیار اگر حساب و کتابی و قیامتی نیست، رفع قلم یعنی چه؟ اگر هست پس آنچه در نبودن قیامت می گویید چه معنایی دارد؟ آیا با این حرفها عدل خداوند زیر سوال نمی‏رود. هیچ مظلومی نمی‏تواند حق خود را از ظالم بگیرد و هیچ عابدی در مقابل عبادت خود جزاء نبیند ، شما چگونه حکم می‏کنید ؟؟؟

درباره ما
Profile Pic
بسم الله الرحمن الرحیم : این وبلاگ قصد دارد بعضی از خرافات را ریشه کن کند. رییس این وبلاگ شیعه ی اثنا عشری است و به این هم افتخار میکند. تمامی پست های این وبلاگ از کتب معتبر نوشته شده است بنده حقیر حاضر به مناظره با اشخاصی که شرایط بخش مناظره را داشته باشند را دارم به امید ظهورش عجل الولیک فرج
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظرتان کدام دین ( فرقه) کامل است
    دوست دارید چه مطلبی روی سایت قرار گیرد
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 99
  • بازدید ماه : 232
  • بازدید سال : 888
  • بازدید کلی : 8,154